2011/08/22
پیشانی های بسیار بلند
اقبال های بسیار کوتاه
تمام چیزیست که از آن خانواده در ذهنم مانده !
..
2011/08/17
از اون شب های پر کلمه ،
از اون شبهای پر جمله ،
از اون شبهای پر خیال ،
از اون شبهای پر حسرت ،
از اون شبهای پر بغض ،
از اون شبهای پر نگرانی ،
از اون شبهای پر سکوت ،
از اون شبهای پر خاطره ،
از اون شبهای پر ناتوانی ،
از اون شبهای پر از حس بیزاری از زندگیِ کوفتیِ کثافته امشب !

2011/08/13
یار با ماست
یا با کشک !
..
2011/08/09
بچه که بودم وقتی تو بغل بابام می خوابیدم سعی می کردم نفسمو با نفس بابام تنظیم کنم که با هم نفس بکشیم . دم و بازدممون یکی باشه .
اینطوری در طول روز همیشه با خودم فکر می کردم همین الان که من نفس کشیدم بابام هم هر جا که هست نفس کشید .
یک حس کودکانه خوبی بود .
..
2011/08/03
رادیو تصنیفی پخش می کند .
رانندگی می کنم .
همان دخترک یازده ساله می شوم که نوار کاستی در میان کاست های عمویش پیدا کرده و ساعتهای تنهاییش را در شهر غریب و خانه خالی با آن پر می کند .
موهای تنش سیخ شده از شنیدن موسیقی .
همیشه فکر می کرده خیلی خوش شانس بوده که چنین چیزی را کشف کرده بوده چون حتما بدون شنیدن این تصنیف زندگی چیزی کم داشت .
مرا عاشق چنان باید !
..


2011/08/02
ارگاسم
زود رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است !
..