بزن آن پرده اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته
بزن این زخمه اگر چند در این کاسه تنبورنمانده ست صدایی
بزن این زخمه بر آن سنگ بر آن چوب
بر آن عشق که شاید بَرَدم راه به جایی
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کُهن زن
لانه جغد نگر کاسه آن بربط سُغدی ز خموشی
نغمه سر کن که جهان تشنه آواز تو بینم
چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم
نغمه توست بزن آنچه که ما زنده بدانیم
اگر این پرده برافتد من و تو نیز نمانیم
اگر چند بمانیم و بگوییم همانیم
..
شفیعی کدکنی