2009/11/27
عکس روز جمعه
پاریس
کتاب فروشی شکسپیر
قابل توجه ″ بیفور سان سِت ‶ دوست ها !
..

2009/11/25
حس خیلی خیلی عجیبی ست اینکه یک نفر هست که واقعا بند دلش به بند دلمان وصل است !
..
2009/11/24
پیام بازرگانی
اگر ازدواج به هنگام ، آگاهانه و آسان باشد
پایدار خواهد بود .

امور جوانان صدا و سیما
..

شما خودت فکرشو بکن !
:)

2009/11/21
هنوز هستند کسانی که جذاب ترین کاری که در فیس بوک انجام می دهند این ست که فن ″ساقه طلایی مینو‶ شوند .
..
2009/11/20
عکس روز جمعه
2009/11/18
گوشی تلفن را که گذاشتم باز همان اسپند روی آتش بودم . باز همه جا برایم تنگ و کوچک بود . باز نه می توانستم بخوابم نه می توانستم چیزی بخورم . باز دلم می خواست پرواز می کردم . باز بی قراری میکردم .
این ها همه عوارض آن نوع انرژی ست که از تو میگیرم . عاشق این نوع بی تابی ام که همیشه چیزی در پی دارد .
چیزی که من دیگر نگویم خالی ام از تو . دستم به کاری نمی رود . چیزی از من در نمی آید و تو بگویی زیادی ایده آلیستی و من بدانم که این را برای دلخوشی من می گویی وگرنه کسی اگر بداند وقتی می گویم ″ چیزی از من در نمی آید ‶ منظورم چیست ، آن تویی !
و همین می شود که دقیقه ای بعد در جواب سوالم تو هم همین را می گویی که ″ چیزی از من در نمی آید ‶ و این بار منم که می گویم زیادی ایده آلیستی و تو می خندی و من بیشتر می فهمم که چقدر دلم برای خنده هایت تنگ شده و اینکه اگر هزار سال هم بگذرد و هر اتفاقی هم که بیافتد ، تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی !
بعله !
..


2009/11/17
چای سبز پنج بعدازظهر !

2009/11/16
لبِ نوشِ تو کجا ؟
..
2009/11/15
حقیقت این است که زندگی کردن برای خیلی ها بدون تظاهر کردن غیر ممکن است گویا .
یک نمونه اش همین تبریک تولد های دوزاری و قربون صدقه های تهوع آور در فیس بوک .
اگر این یادآور تاریخ تولد دوستانتان را از فیس بوک حذف کنید ، تولد چند نفرشان را به خاطر دارید ؟ همان ها فقط مهم هستند و با ارزش .
باقی به درد عمه هایمان می خورد !
هر چیزی هم که همین الان در دلتان گفتید خودتان هستید !
..



2009/11/14
این قراردو نفره مان را خیلی دوست می دارم .
من هر چی می گویم تو حتما باور کن و تو هر چه می گویی من باور نمی کنم . اینطوری همیشه همه چیز سر جای خودش می ماند .
خیالمان راحت است وقتی باور کنی که جای تو را کسی دیگر پُر نمی کند ، هیچوقت ، هیچ کجا !
جای تو همیشه در قلب من هست . یا خالی یا پُر از خودت !
به قول خودت :
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را ؟
..



2009/11/13
عکس روز جمعه
پاریس
..
2009/11/12
فکر می کنم ( یعنی امیدوارم ! ) که این کابوس سریالی به قسمت آخرش رسید و تمام شد چون بالاخره این ساختمان لعنتی در اثر زلزله خیلی نرم و متواضع به صورت تمام قد روی زمین خوابید و با خاک یکسان شد و ما زنده ماندیم .
خیلی خوشحال شدم !
شاید هم مردیم !
در عالم خواب خیلی چیزها بی منطق هستند برای همین هم هست که تو بیشتر اوقات در خواب هایم هستی، مهربان و شاد .
..
2009/11/11
یک لهجه ناجور از یک پاسپورت ایرانی هم گاهی بدتر است .
هیچ کارش نمی شود کرد .
..

2009/11/09
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم
همسایه ایم و خانه هم را ندیده ایم
..
2009/11/07
فرزند چهارمش از چهارمین زنی که سالهایی را با رضایت با هم زندگی کرده اند به زودی به دنیا می آید .
گوشی تلفن را می گذارم و لبخند می زنم از این همه صداقتی که در تمام زندگی اش موج می زند . از این همه شجاعت و از اینکه اینقدر انسان خوبی ست . جدا انسان است . آرام !
چهار فرزند از چهار فصل زندگی ، هر یک با طعم خود !
دوستش دارم !
یاد آن دیگری می افتم که چقدر دلش می خواست بتواند یک بار این تجربه را داشته باشد و هرگز نتوانست . با خیال رویایش زندگی می کرد همیشه . ترسید . خیلی ترسید . اینقدر ترسید که برای فرار از ترسش راه را از نیمه بازگشت اما نه از همان راهی که آمده بود . از یک راه تاریک . برایش نگرانم . زیاااااد !
..
2009/11/03
ساعت از چهارصبح که بگذرد ماه کم کم می آید توی قاب بزرگ پنجره اتاقت .
حیف !
نیستم که بیدارت کنم !
..

2009/11/01
ای که مهجوری عشاق روا می داری ،
خیلی خری !
..