2005/12/31
بازار پله برقی
ببينيم امسال شب سال نو رو کجا خواهيم بود . هنوز هيچ برنامه خاصی نداريم .
ديشب قبل از خواب ، تو خواب و بيداری ياد بازار پله برقی افتاده بودم . کوچيک که بودم هر وقت کسی ازم می پرسيد اين بوسهای خوشمزه رو از کجا آوردی ، ميگفتم : ” از بازار پله برقی !!!!! “
يک بازاری تو مشهد بود ــــ شايد هنوز هم باشه ــــ به اسم ” جنّت “ . يک پاساژی اونجا بود که توش پله برقی داشت . فکر کنم اولين پله برقی مشهد اونجا بود . من عاشق اونجا بودم . اولين پله برقی عمرم رو اونجا ديدم و سوار شدم . فکر کنم ۳ ساله بودم ولی عين روز برام روشنه . خودم اسمشو گذاشته بودم ” بازار پله برقی “ .
چقدر ديشب تو خواب و بيداری ياد خاطرات کودکی کردم . پژمان بيچاره هم همراهی ميکرد . ياد آقای بخشی بستنی فروش نزديک دبستانمون افتاده بودم . چقدر دلم ميخواد يک بار از خونه قديميمون عين بچه مدرسه ايها راه بيافتم به سمت مدرسمون . راهی که پنج سال رفتم و توش بزرگ و بزرگتر شدم .
جدا دلم ميخواد تو کوچه پس کوچه های بچگيم راه برم . عکس بگيرم و همه صحنه ها رو برای هميشه ثبت کنم . اميدوارم مدرسمونو هنوز خراب نکرده باشن . آخرين بار که ديدمش حدود ۵ سال پيش بود که حالش اصلا خوب نبود . داشت فرو ميريخت .
يادش بخير.
2005/12/29
شرمندگیش برای ما
يکی از شبکه های راديويی دبی ، شبی ۲ ساعت اختصاص داره به يک کشور . سه شنبه شبها از ساعت ۱۰ تا ۱۲ راديو صدای فارسی داريم اينجا . ۴ شنبه شبها ۲ ساعت مربوط به فرانسه زبانهای مقيم دبی است و همينطور شبهای ديگر هفته بين مليتهای ديگه تقسيم شده مثل فيلیپين ، اسپانيايی و ....
ديشب که چهارشنبه بود تو ماشين داشتيم راديوی فرانسه رو گوش ميداديم که برای هزارمين بار يک کلمه آشنا از راديو شنيديم که همان نام معروف ، شخصيت زيبا روی و محبوب و دوست داشتنی جوانان ايرانی ، تيتر اول روزنامه های دنيا به خاطر جملات خنده دار اخيرش بود . محمود احمدی نژاد .
يکی از گوينده ها داشت ميگفت که تلفظ نام ايشان اول خيلی برام سخت بود ولی از بس در اين ۴ ماه گذشته راجع به رييس جمهور ايران مطلب در روزنامه ها و جرايد و تلويزيون و راديو شنيدم و خواندم که ديگه به راحتی اين اسمو تلفظ ميکنم ( و الحق خوب تلفظ ميکرد ) بعد هر دو گوينده چند بار اين اسمو تکرار کردند و مروری بر خبرهای چند وقت اخير در ايران کردند مثل پاک کردن اسراييل و فعاليتهای هسته ای و ممنوع کردن موسيقی پاپ و ..... و هر دو خنديدند .
2005/12/27
هوای خوب

اينقدر هوا خوبه ، اينقدر هوا خوبه ، اينقدر هوا خوبه که نمی دونم چطوری بگم !!!!
يک عالمه ماجرا دارم که تعريف کنم ولی هر کار ميکنم حتی يک کلمه هم نميتونم بنويسم . همه ميخوان با هم بريزن بيرون . نميتونم کنترلشون کنم برای همين هم همشو تو دلم نگه می دارم . خودم باهاشون حال ميکنم .
داستان ” بدل “ رو از کتاب ” از دل گريخته ها “ ی بهنود خوندم . خيلی روم تاثير گذاشت . حسابی حالمو گرفت . ياد خودم افتادم . خود ۱۰ سال پيشم و خود حالام . واقعا اينکه ميگن ” از دل برود هر آنچه از ديده برفت “ درسته . خوبه که آدم هميشه خودشو به خودش يادآوری کنه .
باز نصفه شب شد دارم ميرم رو دنده شر و ور . فعلا شب بخير .
2005/12/26
یک غرغر ( قر قر ) نصف شبانه
امشب باز از اون شبای گهيه که خوابم نميبره . اينقدر که اين مغزم در حال فعاليته . بگير بخواب خره . باز صبح به گوز گوز ميافتی !!!!!!!!!!! نوفهمه ، اين اصلا هيچی نوفهمه ( نمی فهمه ) .
از ديروز تا حالا دو دفعه اينقدر عصبانی شده ام که نزديک بوده جيغ نارنجی بکشم ولی نکشيدم . هيچ چيزی به اندازه حرف زور شنيدن منو عصبانی نميکنه . ضربان قلبم به ۲۵۰ ضربه در دقيقه ميرسه و .... لابد بنفش هم ميشم .
بی نيازی خيلی چيز خوبيه . اينکه به هيچ کس وابسته نباشی . آزاد باشی . در زندگی تجربه کنی . هر غلطی دلت ميخواد بکنی . هر جا دلت ميخواد بری . مجبور نباشی از کسی کسب تکليف کنی و از اين چرت و پرتا ديگه . يکی اينا رو بخونه فکر ميکنه من ۱۴ سالمه و مامان و بابام اجازه نميدن برم خونه دوستم و من ناراحت هستم !!!!!!!!!!!!! نه بابا از اين خبرا نيست . همينطوری يه چيزی گفتم .
چند روز پيش با پژمان رفته بوديم خريد ، ۲ تا خانم ايرانی بعد از چند دقيقه زل زدن به من و از بالا تا پايين و از پايين تا بالا رو برانداز کردن يک نگاهی به هم کردند و يکی به اون يکی گفت : ” اين خانمه رو ببين چقدر موهاشو کوتاه کرده !!!!!!!!! “ يکی نبود بگه آخه به تو چه . تو هم جرات داری از اين غلطها بکن . حيف شد که نفهميدن من ايرانيم .
ديروز هم يک فضول ديگه ميگفت چرا موهاتو نمی گذاری بلند بشه . چطوری ميتونی اينقدر موهاتو کوتاه کنی ؟ همه اين حرف ها رو يک جوری ميزد انگار که من کچلی گرفتم و موهامو ناخواسته از دست دادم . ولی چند دقيقه بعد خودش تو حرفاش اعتراف کرد که آرزو داره بتونه موهاشو به اندازه من کوتاه کنه ولی جرات نمی کنه و از طرفی خيلی زشت تر از الانش ميشه و... البته خدا به ما رحم کرده . همينجوری هم کلی تحملش سخته
ديگه چی بگم اين نصفه شبی ؟
شوهر خوب داشتن هم نعمته والا . خدا رو شکر تو اين يکی صد در صد شانس آوردم . فقط اين عشقش به کينگ کنگ يک کم نگرانم کرده .
فردا شب دعوت شديم يک رستوران ايرانی ( آبشار ) . تا حالا نرفته ام و دلم هم نمی خواهد بروم ولی به گمانم مجبور هستم بروم . وای به حال روزی که کاری رو از روی بی ميلی انجام بدم . معمولا اطرافيانم ترجيح ميدن با اين صحنه روبه رو نشن ولی خب گاهی چاره ای ندارن و اون موقعست که تو دلم بهشون ميخندم و انتقام يک روزای ديگه رو ازشون ميگيرم . چه کيفی داره . خودتونو برای فردا شب آماده کنين . ها ها ها ها .
امسال شب کريسمس اسکوروچ نشون داد يا نه ؟ من نديدم و خيلی ناراحتم . حالا بايد تا سال ديگه صبر کنم . چه بد .
امشب هوس کردم برای يک نفر نامه بنويسم . وقتی تموم شد و خوندمش ديدم بيشتر شبيه به يک محاکمه ست تا يک نامه . منصرف شدم . آدم نامه ننويسه بهتر از اينه که بد و بيراه بنويسه .
مطمئن هستم امشب دوباره خواب خونه دوران کودکيمو ميبينم . امشب نوبتشه . تقريبا هفته ای دو بار خوابشو ميبينم . با تمام جزييات . جزيياتی که در عالم بيداری به خاطر ندارم ولی در خواب به وضوح ميبينم . جالبه نه . بعد از اين همه سال . الان ۱۴ ساله که اونجا نرفتم ولی بيش از ۱۰۰۰ بار خوابشو ديدم .
يعنی الان ذهنم به اندازه کافی تخليه شده ؟ ميتونم برم کپه بذارم ؟ دوباره ۱ ساعت به سقف خيره نخواهم ماند ؟ خدا ميدونه . يکی خرناس کشيد . بابام بود . جيش داشته بيدار شده لابد . مطمئنم بارها تو دلش گفته ای کاش ميشد عيالم به جای من بره جيش کنه . آخه خيلی کار سختيه . جيش کردن . تصور کنين . آدم زن ميگيره که راحت باشه نه اينکه از خواب بيدار بشه بره جيش کنه . ای بابا . همش تقصير اين عياله که بابام جيش دارم . حالا عيال در تهران در خواب ناز و پدر اينجا بر تخت خالی خواهر خوابيده و احتمالا خواهر الان در تهران در جای خالی پدر آرميده و عيال را تنگ در بر گرفته و به اين فکر ميکنه که ای کاش ميشد مامان آدم به جای آدم بره جيش کنه . ....!!!!!!!!!!!!
چه خر تو خريه دور از جونتون .
ای بيچاره مادر .
2005/12/24
کینگ کنگ

يک پسره منو گول زد و به زور برد سينما .
تا اينجاش خيلی هم بد نيست . قسمت بدش اينه که منو برد فيلم کينگ کنگ . خدا نصيب نکنه . يکی از مزخرفترين فيلمهايی بود که تا حالا ديدم . ۳ ساعت و نيم رو صندلی نشستم و حرص خوردم .

هنرپيشه اول زن که همش سعی ميکرد با چشمها و صورتش يک بازی عميق و درونی ارائه بده ولی گوزيده بود . در کل فيلم ۴ دفعه گفت : beautiful .
۱۰ دفعه گفت : NO . حدود ۱ ساعت هم جيغ بنفش کشيد .
جلوه های ويژه فيلم خيلی خوب بود ولی آخه ...
اين پيتر جکسون خيلی به موجودات غير واقعی و عجيب و غريب علاقمنده . شايد چون شبيه به خودش هستند .
من اين فيلمهای تخيلی رو نمی تونم تحمل کنم . منظورم اصلا هری پاتر نيست ها !!! اون با بقيه فرق فوکوله (ميکنه ) !!!!!
خلاصه که ديشب کلی تو دلم به اين پسرا که از اين فيلمای بزن بزن و خالی بندی خوششون مياد خنديدم .
2005/12/23
شکلات
من عاشق شکلات هستم .
هميشه عاشق شکلات بودم و هستم .
ولی فقط شکلاتهای تلخ دوست دارم . از شکلاتهای شيری حالم به هم ميخوره .
ولی الان مدتيه که همه شکلاتها برام يکنواخت شده . حالا دلم شکلات دست ساز بلژيکی ميخواد . چکار کنم ؟
کيت کت هميشه خوبه ولی ای کاش يک کيت کت با رويه شکلات سياه هم درست ميکردند . الان که کيت کت توت فرنگی و نعنايی و پرتقالی و کاراملی و... هم اومده ميتونم اميدوار باشم که کيت کت تلخ هم درست کنن . واااااااااااای آب دهنم راه افتاد !!!!
2005/12/22
التون جووووووون
اين هم از عروس و داماد جديد .
شب یلدا

خونه کوچولوی خوشگلی داشت . خيلی با صفا بود . خيلی هم زحمت کشيده بود . دوستمو ميگم . شب يلدای خوبی برامون درست کرد .
دلم هات چاکلت ميخواد .
2005/12/20
آب پرتقال

يک خرده آب ليموی تازه به آب پرتقال بسته بندی شده اضافه کنيد ، بنوشيد ، مزه مزه کنيد و ...
بهتر نشده بود ؟
2005/12/17
یک هفته فستیوال فیلم
اين فستيوال فيلم دبی هم تمام شد . برای ما فرصت غنيمتی بود تا کمبود فضاهای فرهنگی خونمون رو جبران کنيم .
آخرين فيلمی که ديديم ” يک شب “ بود از ” نيکی کريمی “ . خودش گفت که اين فيلم با ۱۵ دقيقه سانسور در ايران به نمايش در خواهد آمد .
دو تا از فيلمها رو در سينمای جديد ترين و بزرگترين مرکز خريد دبی ديديم ، ”Mall Of Emirates “ . مجموعه سالنهای سينما در کنار پيست اسکی قرار داشت و بالاخره چشممون به اين پديده عالم عرب هم روشن شد . اسکی در امارات متحده عربی . اين عنوان ميتونست به شکل جک مطرح شود البته ۲۰ سال پيش . حالا کسی جرات نداره حتی به شوخی يک چيز غير ممکن در مورد اين امير نشين بگه چون ممکنه ۶ ماه بعد اون لطيفه تبديل به واقعيت بشه . درست اين اتفاق برای ايران هم افتاده البته در جهت مخالف . تمام لطيفه ها و جک های زمان انتخابات داره واقعی ميشه .
بگذريم ..........
2005/12/13
پنهان

انتظار داشتم امروز چيزی راجع به فيلمی که ديشب در دومين فستيوال فيلم دبی ديدم بنويسم اما ......
هنوز اينقدر گيج فيلمم که نميتونم چيزی بگم . دو تا صحنه کوبنده و تاثير گذار داشت که فکر نميکنم هيچوقت فراموش کنم . بازيهای خيلی درونی ، سکوتهای طولانی ، فضای سرد فيلم ، کوچه پس کوچه های پاريس و از همه جالبتر اينکه فيلم اصلا موزيک متن نداشت .
ديگه بسه . راستی اسم فيلم ’Cache و زبان فيلم فرانسه بود .
نظرخواهی
اين رو بخونيد و نظرتونو بگيد . ممکنه کمک بزرگی کنيد به انجام يک کار خيلی خيلی بزرگ .
2005/12/10

واقعا حقيقت داره .
چقدر اين مطلب به دلم نشست .
2005/12/09
نقص فنی خلبان
يک چيز جالبی که اين روزا شنيدم اين بوده که بعد از اينکه فهميدند هواپيمای C 130 نقص فنی داره به جای اينکه هواپيما رو عوض کنند خلبان رو عوض کردند .
2005/12/07
قربانی

امروز هر چقدر سعی ميکنم نمی تونم خوشحال باشم . دلم ميخواد فقط بخوابم و به هيچ چيز فکر نکنم . خواب ديدم هواپيماهايی از بالای سرمون رد شدند با صدايی وحشتناک . به بيرون نگاه کردم و ديدم دورترها آتشی به پاست و .... من فقط به فکر نجات نزديکانم !!!!
چقدر ناراحت کننده ست که حتی اکسيژنی برای نفس کشيدن نيست . هيچ کنايه و ايهامی در ميان نيست . به راستی اکسيژنی نيست . ۲ روز تعطيلی برای ساکت کردن مردم خوب است . کمتر با هم راجع به اتفاق افتاده حرف خواهند زد و همه چيزمثل هميشه به آرامی فراموش خواهد شد .
چقدر حرف مفت شنيدن ؟ روی هر چی ميخوان ماست بمالن يک کلمه شهيد هم اضافه می کنند . کدوم شهيد ؟ قربانی کلمه بهتری نيست ؟ قربانی کثافت کاری يک عده جنايتکار . تمام هواپيماهای ايران رو بايد ريخت تو زباله دونی .
يک عده آدم بيگناه برای حفظ شغل و انجام وظيفه به سفر ميرفتند و قطعا دلشون نمی خواست به اين شکل بميرند . چرا با اينکه ميدونستند هواپيما نقص فنی داره پرواز کردند ؟ چرا برای هيچ کس مهم نبود ؟ چرا اينقدر گه کاری تو اين مملکت ميشه ؟ واقعا انگار اين سرزمين بدبخت و بيچاره ما جادو شده . انقدر روی خوشی رو نديده داره از ياد ميبره که چه بود و چه شد !!!!!!
اولين بار نيست که از اين اتفاقات شوم و نحس در ايران داشتيم ولی از صميم قلب آرزو ميکنم آخريش باشه .


يکی از چيزهايی که واقعا آزارم ميده اينه که در لحظات آخر زندگی چه کردند ؟ چه گفتند ؟ چه ديدند ؟ به چی فکر کردند و.....
جالبه که بدونيد امروز روز هواپيمايی هم هست . چه افتخاری نصيب هواپيمايی کشورمون شد .
اينجا ، اينجا و اينجا رو ببينيد .
2005/12/06
من نميدونم وقتی يک کسی باعث مرگ يک عده ای ميشه بايد بهش تسليت گفت ؟
نبظم اومده تو سرم . خدايا کی تموم ميشه ؟ اون نقطه پايانی که داريم به سويش ميريم کجاست پس ؟
هوای پاکیزه
باور نکردنيه . اينجا رو ببينيد . چه خبره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
2005/12/03
اسکی
ای خدا چقدر قيافه اين عربها با اين لباسهاشون توی پيست اسکی خنده داره .
زمستون دبی امسال زودتر از زمستون ايران اومد . امروز پيست اسکی دبی افتتاح شد همزمان با روز استقلال امارات . به نظر من در اين ۳۴ سال که امارات مستقل شده خيلی خوب پيشرفت کرده و به خوب سمتی داره ميره . اميدوارم بلايی که ۲۸ سال پيش سر ايران آوردند چند سال ديگه سر امارات نياورند .