2009/06/30
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
.
.
سوز دل
اشک روان
آه سحر
ناله شب
تا دم صبح
.
.
سوز دل
اشک روان
از دم صبح
تا سرشب
..

حافظ کیارستمی به روایت نیکات
2009/06/24
در عالم خر ها ، خریت به چه مفهومی گفته می شود و سَمبل خریت ( با سُمبل اشتباه نشود ! ) در عالم خرها چه جانوری ست ؟
..
2009/06/23
ز خشکسال چه ترسی ؟
که سد بسی بستند
نه در برابر آب ،
که در برابر نور ،

در برابر آواز
و در برابر شور
تو خامشی که بخواند ؟
تو می روی که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
..
شفیعی کدکنی

2009/06/22
در نگاهش پیش از آن که بی فروغ شود ، یک دنیا ″ بُهت ‶بود !
..
2009/06/21
بزن آن پرده اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته
بزن این زخمه اگر چند در این کاسه تنبورنمانده ست صدایی
بزن این زخمه بر آن سنگ بر آن چوب
بر آن عشق که شاید بَرَدم راه به جایی
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کُهن زن
لانه جغد نگر کاسه آن بربط سُغدی ز خموشی
نغمه سر کن که جهان تشنه آواز تو بینم
چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم
نغمه توست بزن آنچه که ما زنده بدانیم
اگر این پرده برافتد من و تو نیز نمانیم
اگر چند بمانیم و بگوییم همانیم
..
شفیعی کدکنی

2009/06/20
تهران / روز / سی ام خرداد
دل از انتظار خونین دهن از امید خندان

تهران / شب / سی ام خرداد
دل از انتظار خونین
دل از انتظار خونین
دل خونین
دل خونین
خونین
خونین
خونین
خون
خون
..
دل از انت‍ظار خونین دهن از امید خندان
..
2009/06/18
جوجه اردک زشت ِخوشگل من یک روز ، نه خدایا ، یک شبِ خیلی دیرِ نزدیک به صبح ، همین طور که صدایش رو به خواب می رفت و حقیقتا صدای یک جوجه اردک واقعی می داد به من گفت :
″ من دیگه جوجه اردک نیستم ! من یک ققنوسم . یک ققنوس که هزاران هزار بار شعله ور می شوم و دوباره از خاکستر خودم متولد می شوم . نگران من نباش ! ″
.
.
نیستم !
نیستم ؟
..


گاهی اوقات هیچ چیز شکل هیچ وقت نیست !
..

2009/06/15
کاش دست کم یک استخوان ریز در حد تیغ ماهی داشتی ،
ای دروغ !
چقدر این دو روز دیر گذشت .
..
2009/06/14
من و تو با هم تصمیم گرفتیم که تو بمیری .
و چه تصمیم به جایی بود .
حیف که تو دیگر نبودی ببینی که همه چیز چقدر خوب شد بعد از رفتنت .
..
2009/06/13
به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید !
..





میرزاده عشقی
2009/06/11
از این گریوه به دور
در آن کرانه ببین
بهار آمده
از سیم خاردار گذشته
حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست
هزار آینه جاریست
هزار آینه اینک

به همسرایی قلب تو
می تپد با شوق
..

شفیعی کدکنی


2009/06/10
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
..
2009/06/09
دختر جان بیا و دست از این سر کچل ما بردار .
ما خودمان کم مجنون نیستیم به خدا .
تازه تازه داریم در این سن و سال این عادت های مشنگی مان را از خودمان دور می کنیم اگر شما بگذارید .
دل مان خوش بود شما عقلتان سالم است .
دل مان خوش بود با یکی معاشرت می کنیم که حساب سال و ماه و روزها را ندارد .
اما انگار این بیماری ما سرایت کرده .
تا آنجا که ما یادمان می آید شما سالم بودید پیش از این ها .
شکل و شمایلتان هم جور دیگری بود .
ادبیاتتان هم دیگر بود .
آرام تر بودید .
در یک کلام داشتید زندگی تان را می نمودید به شیوه خودتان که شیوه ای نزدیک به آدمیزاد بود .
برای اثبات ادعایمان حتی سند و مدرک هم داریم .
حالا بعد از این مدت چه بر سر شما آمده ؟
چه بر سر شما آورده ایم ؟
اس ام اس می زنید در دو کلمه و ما را پرتاب می کنید به کجا ؟
آخر مگر شما مرض دارید خدایی ناکرده ؟
وسط کره زمین گرفته اید نشسته اید پشت آن میزتان یا روی آن صندلی قرمزتان و برای ما کد می فرستید ؟
فراموشی به ما نیامده ؟
ما در دوران ترک به سر می بریم .
دست از سر کچل ما بردار .
روزهای سختی ست .
سخت ترش نکنید .
پلیز !
..


2009/06/08
نه هر چشمی نظر دارد
نه هر بحری گهر دارد
..
2009/06/07
من نه آنم که به جور از تو بنالم ، حاشا
.
.
من همانم که به جور از تو ننالم ، بعله

..


حافظ کیارستمی به روایت نیکات
2009/06/06
این روزها مدام به این فکر می کنم که زندگی ام بدون تو چه معنایی می تواند داشته باشد .
زندگی بدون تو اصلا چه شکلی می تواند به خودش بگیرد ؟
آیا حالا بعد از این روزها و شب هایی که با هم گذرانده ایم و طعم بودنت را چشیده ام ، می توانم با نبودنت کنار بیایم ؟
تصور روزهای بدون تو برایم سخت است .
خیلی سخت .
خیلی .
ای موتور جستجوگر گوگل ، دوستت دارم .
:)

2009/06/05
قیژک کولی

در ادامه پست قبل !
..

2009/06/03
راست در پرده اندوه و مقام باران
می زند بی که نگاهی فکند بر چپ و راست
رفته از دست و در افتاده زمستی از پای
قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر
پرده دیگر مکن و راه مگردان کولی
هم مگر همره این زخمه تند تو کنم
دلی از گریه سبکسار در این تنگ غروب

شفیعی کدکنی
2009/06/02
گروهی از جانوران شب بیدارند .بعضی شان در جاهای تاریک زندگی می کنند فقط ، و دسته ای در مکان های مرطوب . اما من از انواع مشترک آنها مشتق شده ام ، احتمالا منحصر به فرد ، که سیگار هم می کشد و اگر روزگار بگذارد شعر هم میگوید .

دیوانه در مهتاب
حمیدرضا نجفی
این پست خیلی طولانی ست .
طاقت بیاورید .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و خب همین دیگر !
..
2009/06/01
یکی دیگر از نشانه های اینکه سن خانمی بالا رفته این است که وقتی می خواهد راجع به مرد جوانی حرف بزند می گوید :″ پسره ‶ !