این زمین نو است .
من تا همین چندی پیش وقتی پرنده ای از مقابل پنجره می گذشت ، پشت سرش ، افق را میدیدم اما حالا ساختمانی عظیم الجثه شده پس زمینه پرواز پرنده ها.
با خودم فکر می کنم این اتفاق بارها برای من در این سرزمین افتاده . من شاهد زمین های بدون سازه زیادی بودم در این شهر که حالا در هر چند صد متر مربعش تا ارتفاع نمی دانم چقدر صدها نفر به صورت عمودی زندگی می کنند .
من چشم انداز تمام پنجره هایمان را پیش از ساختمان های جدید به خاطر دارم . بعد فکر می کنم آن نماها هرگز دیگر تکرار نخواهند شد . چند سال دیگر امکان دارد این ساختمان ها خراب شوند و یا اصلا اگر خراب شوند کسی از پشت آنها خبر ندارد . تا کجا ساخته شده اند این هیولاها ؟!
من همیشه ترجیح می دادم در شهری زندگی کنم که صدها سال پیش این سازندگی را انجام داده بودند .
من حوصله شاهد سازندگی بودن را ندارم .
وقت هم ندارم .
کلا !
و خب ،
این خیلی بد است !
..