2011/06/27
این زمین نو است .
من تا همین چندی پیش وقتی پرنده ای از مقابل پنجره می گذشت ، پشت سرش ، افق را میدیدم اما حالا ساختمانی عظیم الجثه شده پس زمینه پرواز پرنده ها.
با خودم فکر می کنم این اتفاق بارها برای من در این سرزمین افتاده . من شاهد زمین های بدون سازه زیادی بودم در این شهر که حالا در هر چند صد متر مربعش تا ارتفاع نمی دانم چقدر صدها نفر به صورت عمودی زندگی می کنند .
من چشم انداز تمام پنجره هایمان را پیش از ساختمان های جدید به خاطر دارم . بعد فکر می کنم آن نماها هرگز دیگر تکرار نخواهند شد . چند سال دیگر امکان دارد این ساختمان ها خراب شوند و یا اصلا اگر خراب شوند کسی از پشت آنها خبر ندارد . تا کجا ساخته شده اند این هیولاها ؟!
من همیشه ترجیح می دادم در شهری زندگی کنم که صدها سال پیش این سازندگی را انجام داده بودند .
من حوصله شاهد سازندگی بودن را ندارم .
وقت هم ندارم .
کلا !
و خب ،
این خیلی بد است !
..

2011/06/25
دسته بندی
آدمهای شبانه
آدمهای روزانه !
..
2011/06/19
دسته بندی
آدمهای خوشمزه موردِ علاقه پشه ها و دیگران !
..
2011/06/15
ماهِ کامل
ماهِ نیمه
ماهِ نو ،
ماهِ نقره ای
ماهِ طلایی
ماهِ سرخ ،
همه را می بینی .
همه را می بینم
و
دلتنگ می شوم .
..


امروز باران چهارده ماهه شد .
از دیروز شروع به راه رفتن کرده ست .
مجموع کلماتی که به درستی استفاده می کند به بیست نمی رسد اما با همان ها بیشتر نیازهایش را برآورده می کند حتی اگر نخندید باید بگویم گاهی شعر هم می خواند و داستان کوتاهی هم برایمان تعریف می کند . این شعرها و داستان ها بیشتر با پانتومیم همراهند و ملودی ای که از داستان به خاطرش هست .
غذایش را خودش می خورد با هر زور و زحمتی که بتواند .
نام تمام اسباب بازی هایش را می داند .
برای آدم های مختلف که زیاد در زندگی روزمره مان حضور دارند علامت گذاشته ست . هر کسی صدایی یا ادایی دارد .
موهایش بلند و پریشان هستند . دلم نمی آید کوتاهشان کنم . ژولیدگی اش را دوست دارم .
بوسیدن بلد است . گاهی ناگهان مرا می بوسد . بیشتر سرم را یا گاهی دستم را .
عاشق نقاشی کردن است و البته هر چند دقیقه گاز کوچکی از مداد شمعی اش میزند .
دوربین عکاسی دارد . دوربینش باطری ندارد اما با همان دوربین کلی عکس می گیرد در خیالش . همان دوربین قدیمی خودم بوده .
در کتابخانه مان طبقه کوچکی مربوط به کتابهای باران است . خودش می رود آن ها را برمیدارد و باز می گذارد سر جایشان .
در طول شبانه روز به هر بهانه ای شرایط را برای رفتن به حمام و آب بازی یا حداقل شستن دست و صورتش فراهم می کند .
صدای چت گوگل را می شناسد . صدای تلفن مرا می شناسد . صدای چرخیدن کلید در قفل را می شناسد که نشانه آمدن بابا ست .
شطرنج را می شناسد .
قایم باشک بازی بلد است . کلاهی سرش می گذارد و می کشدش روی چشمانش و منتظر می نشیند تا پیدایش کنی گاهی سکسکه اش میگیرد از هیجان همانطور که زیر کلاه یا پتو قایم شده ست .
فرق تار را با سه تار می داند . خودش تنبک کوچکی دارد .
از شن و ماسه و خامه کیک و هر چیزی که به دست و پایش بچسبد خوشش نمی آید .
سخت و دیر با آدم ها ارتباط برقرار می کند اما اگر ارتباط برقرار شود رفیق بی کلکی ست !
خلاصه آدم محترمی ست برای خودش در این زندگی .
یک آدمیزاد کوچک که به تازگی به حالت عمودی درآمده و من هنوز به دیدنش به صورت ایستاده عادت ندارم .
..



2011/06/12
دسته بندی
آدم هایی که در حمام رو به دوش می ایستند و آنهایی که پشت به دوش .
..