2005/05/21

يادمه که هميشه جعبه نخ و سوزن خونمون٬ يا جعبه خالی سوهان بود ٬ يا جعبه خالی گز و يايک چيزی تو اين مايه ها . هيچ وقت مامانم جعبه مخصوصی برای نخ و سوزن در نظر نمی گرفت .
مامان بزرگم هر وقت می اومد خونمون از بيکاری شروع ميکرد به مرتب کردن جعبه .
من خيلی از اين کار لذت می بردم. عاشق پيدا کردن سوزنهای پراکنده از ته جعبه بودم .بعد همشونو فرو ميکردم تو يک بالشتک کوچولو مخمل کبريتی که مخصوص همين کاربود .
مامان بزرگم نخهای باز شده از قرقره ها رو می پيچيد دور قرقره ها .
قرمز ٬ سفيد ٬ سياه .....
متر رو می پيچيد دور خودش و يک نخ می بست بهش که باز نشه .
خلاصه٬ بعد از چند دقيقه يک جعبه نخ و سوزن مرتب داشتيم که آدم کيف ميکرد نگاش کنه .
با ديدن اين منظره به خودم قول می دادم که از اين به بعد هميشه جعبه رو مرتب نگه دارم و نگذارم که به اين روز بيافته . ولی فايده ای نداشت .
حالا بعد از اين همه سال ٬ خودم يک جعبه نخ و سوزن دارم که جعبه خالی سوهان و گز نيست ولی شلوغه .
ديشب که لازمش داشتم ناخودآگاه قيافه مامان بزرگم اومد جلو چشمم .
چشم . قول ميدم . مرتبش ميکنم . اينجوری نگام نکن !!!!!