2005/05/26
دلم برای بعضی از آدما اصلا تنگ نميشه با اينکه مدت زمان زيادی از آشناييمون ميگذره .اصلا بعضی هاشون فاميلن ولی هيچ ارتباط قلبی و عاطفی بينمون نيست . از ديدنشون خوشحال نميشم ، از نديدنشون ناراحت نميشم . اصلا برام اهميت نداره که زنده هستن يا مرده .
دلم برای بعضی از آدما تنگ ميشده ولی حالا ديگه نميشه . چراشو نميدونم !!!!انگار رشته هايی که ما رو به هم وصل ميکردن ديگه وجود ندارن و يا خيلی نازک شدن . ديگه حرف مشترکی با هم نداريم که بزنيم .دلهامون ديگه با هم نيست . فقط يک عالمه خاطره مشترک مونده رو دستمون که نميدونيم چه بکنيم با اينا .
دلم برای بعضی از آدما هميشه تنگه . هميشه تو ذهنم ، تو دلم ، تو روياهام ميبينمشون . هميشه يک گوشه ای از همه چيز حضور دارن . بعضی هاشونو هر ۳سال يک بار هم نميبينم اما اصلا برام فرقی نداره. هميشه با هم حرف تازه داريم که بزنيم ، هميشه از ديدنشون به شوق ميام ، هميشه برام مهمه که کجان و در چه حالی . وقتی بعد از مدت زمان زيادی ميبينمشون انگار زمان رو درز ميگيرن و هيچ فاصله ای احساس نميکنم .انگار دور از هم ولی با هم رشد ميکنيم . در يک جهت داريم حرکت ميکنيم برای همين هميشه همراهيم .
رشته خيلی محکمی ما رو به هم وصل کرده که به اين راحتی ها پاره شدنی نيست .
چقدر خوبه که اينجوريه . چقدر دلم براشون تنگه .
اگه ميتونستم الان ميرفتم استراسبورگ .