ژوئن سال 1999 برای اولین بارهمراه گروه.... برای اجرای کنسرت به فرانسه رفتم .
بعد از چند اجرا که در پاریس داشتیم ، برای شرکت در یک فستیوال بین المللی به مراکش رفتیم .
از پاریس به کازابلانکا رفتیم و بعد از توقفی که در فرودگاه داشتیم با هواپیمای کوچکی به سمت " فز " پرواز کردیم .
" فز " یک شهر کوچک و قدیمی ست که بناهای تاریخی وبافتی بسیار سنتی دارد و به همین دلیل توریست زیادی همه ساله از این شهر دیدن می کند . در میان تمام جذابیت های این شهر، فستیوال موسیقی فز اهمیت ویژه ای دارد به طوری که همیشه از یک سال قبل تمامی برنامه ها تعیین و در دفترچه هایی چاپ میشود و در دسترس علاقه مندان قرار میگیرد .
فستیوال معمولا یک هفته طول میکشد و در این یک هفته شهرِ فز مملو از موزیسین ها و محققان و خبرنگاران و علاقه مندان به موسیقی میشود .
همه برای یک هدف آنجا جمع میشوند : موسیقی !!!!!!
هتل ها از چندین ماه قبل رزرو می شوند . پرواز های فوق العاده برای انتقال مسافران در نظر گرفته میشود و در تمام مکان های تاریخی شهر در ساعات مختلف کنسرت های گوناگونی اجرا میشود . خلاصه همه اینها باعث میشود که شهر حالت فوق العاده ای به خود بگیرد .
.................................................................
هواپیمایی کوچکی که حدود 60 سر نشین داشت در فز به زمین نشست . از اونجایی که ما ساز هامونو داخل هواپیما می بردیم همیشه آخر از همه پیاده می شدیم .
از هواپیما تا زمین فقط 5 پله فاصله بود . فرش قرمز رنگی که از پله ها تا سالن فرودگاه کشیده شده بود توجهم رو جلب کرد و به این معنی بود که مهمان های ویژه ای در این هواپیما هستند .
به محض اینکه پامونو روی زمین گذاشتیم جواب سوالم رو گرفتم . ظاهرا مهمون های ویژه ما بودیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون با استقبال بسیار گرمی روبرو شدیم و چند نفر به ما کمک کردن و خوش آمد گفتن و مارو راهنمایی کردند به قسمت مهمان های ویژه و پاسپورت های ما رو برای چک کردن بردن .
تا اینجا همه این چیز هااینقدر سریع اتفاق افتاد که ما هنوز شوکه بودیم .
مردی با لباس سنتی مراکشی با یک سینی چای نعناع وارد شد و مرد دیگری با یک ظرف شیرینی مراکشی که بسیار بسیار لذیذ بود . بعد از این پذیرایی دلچسب دیگه فهمیده بودیم که داستان از چه قراره .
خیلی ساده بود . ظاهرا این جمله در همه جای دنیا صحت دارد جز ایران .
"هنرمند هر جا رود قدر بیند و در صدر نشیند !!!!!!!!!! "
در واقع اونا داشتن کار خودشونو انجام می دادن، اين ما بوديم که خيلی تعجب کرده بوديم . آخه خب نديده بوديم والا .
تو ايران وقتی می خوای کار فرهنگی انجام بدی بايد از جان و مالت مايه بذاری،آخرش هم هيچی .
يادمه کنسرتهايی که تو ايران داشتيم هميشه با اعصاب خرد و ناراحتی پيش ميرفت . خب ما هم عادت کرده بوديم .