2005/07/12
مراکش . قسمت سوم
روز سوم روز مهمی بود برای ما . اختتامیه فستیوال و روز اجرای ما .
ما ساعت 4 بعد از ظهر روز 5 ژوئن در یک باغ قدیمی کنسرت داشتیم . باغی با درختان کهنسال و قطور و بلند و پر از شاخ و برگ .
از ساعت 12 برای تست صدا رفتیم به محل اجرا . وسط باغ زیر سایه چند درخت تنومند ، جای مناسبی رو به شکل سن درست کرده بودن و به تعداد ما صندلی گذاشته بودن .
بعد از اینکه یک کم با فضا آشنا شدیم ، سازهامونو در آوردیم و مشغول تمرین شدیم . تیم صدا برداری آمریکایی بودن و بسیار جوان . این گروه هر سال برای این فستیوال کار صدا انجام میدادن و خوب به شرایط آشنا بودن . بسیار آروم و بی دردسر برامون میکروفن گذاشتن .
صدا بردارهای خارجی خیلی علاقه مند هستند که صدای ساز ها رو همونطور که هست به گوش شنونده برسونن و این البته نعمت بزرگیه . من صدابردار بد سلیقه زیاد دیدم که همش سعی میکنن صدا رو یک جوری عجیب وکش دار کنند . انگار داری تو حموم ساز میزنی .
همه چیز آماده بود . درست یادم نمیاد ولی فکر میکنم حدود 1000 تماشاچی برای کنسرت اومدند .
در انتهای باغ اتاقی بود مربوط به ما برای لباس هامون و استراحت کردن . به اونجا رفتیم و لباس هامونو پوشیدیم . من اون لباس ها رو خیلی دوست دارم . ما یک گروه 4 نفره بودیم و همگی خانم . همه لباسها از حریرهای رنگارنگ و ابریشم های بسیار زیبا و نوارهای نقره قدیمی تهیه شده بود . به شکل لباس هایی که در مینیاتورهای ایرانی قدیمی دیده میشه. آستینهای بلند و آویزان از جنس حریر که موقع ساز زدن رقص قشنگی داشتند .
موهای سیاه و بلند همه ما هماهنگی خوبی داشت با فرم لباسها و معرفی یک زن ایرانی سنتی .
راس ساعت چهار برنامه شروع شد و حدودا یک ساعت طول کشید .
از انرژی مثبت مردم هر چی بگم کم گفتم .
در ایران کنسرت ها همیشه با یک استرس و فشار همراهه . آدم روی سن هم احساس راحتی نمیکنه . انرژی های مثبت و منفی با هم هستند و این خیلی بده .
تو ایران رسم بر اینه که وقتی ازکنسرت می آیند بیرون اول یک ایرادی از کار می گیرن تا همه بفهمن که خیلی حالیشونه و از همه موزیسین های دنیا بهترن !!!!!!!!!!!!! باشه ، قبول . اگه همینطور ادامه بدن بالاخره یک روز همه دنیا خواهند فهمید که بهترین موزیسین دنیا همه موزیسین های ایرانی هستند .هاهاها!!!!!!!!!!!!!
خلاصه ،
از چیزهای جالبی که موقع اجرا خوب یادمه ، نگاهها و لبخندهایی بود که بین من و دوست عزیزم رد و بدل میشد که خیلی خیلی در اون لحظات مهم ، معنی دار بود و دیگه صدای قناری هایی که تو درخت بالای سرمون مشغول آواز خوندن بودن . درست لحظاتی که ما سکوت می کردیم با چهچه بلبلی پر می شد که خیلی لذت بخش بود و خیلی احساس خوبی به من میداد . این صدا ها حتی در سی دی هم هست چون کار به صورت زنده ضبط شد . اینجا میتونین حدود 3 دقیقه از کارو بشنوید . روی کلمه Listen کليک کنيد . نام سی دی هست : ”زير آسمان مراکش“ که ۹ قطعه از گروه های مختلف شرکت کننده در فستيوال های سال ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ است .
یکی از کارایی که برام جالبه اینه که گاهی از روی سن به صورت تماشاچی ها دزدکی نگاه کنم و سعی کنم از چشماشون بفهمم دارن به چی فکر میکنن . تو سالن این کار یک خورده سخته چون نوری که تو صحنه وجود داره و تاریکی که در سالن هست یک کم کارو سخت میکنه ولی در این کنسرت نور طبیعی خورشید همه کارها رو آسون کرده بود . یک ارتباط نزدیک و راحت می شد با بیننده برقرار کرد .
بیننده های آزاد و رها از هرگونه غرض ورزی که بعد از هر قطعه نمی تونستن جلو دست زدنشون رو بگیرن و این به ما فرصت میداد که تکونی به خودمون بدیم و خستگی در کنیم . برای من که عالی بود چون می تونستم با خیال راحت سازم رو عوض کنم . ( در این کنسرت من دو ساز میزدم !!!!!!)
با اینکه هیچکدوم فارسی نمی فهمیدن با تکونهایی که به سرشون میدادن و حالتی که توی نگاهشون بود احساس میکردم خیلی خوب با موسیقی ارتباط برقرار کردن .
کف زدن های طولانی و آدم هایی که دونه به دونه از جاشون بلند میشدن وصدای براوو گفتنشون بعد از تموم شدن کنسرت ، تائیدی بود بر احساس من .
البته من هیچوقت قبول نمیکنم که یک کنسرت بدون هیچ عیب و نقصی اجرا بشه ولی اون چیزی که مهمه احساس خوب یا بدیه که نسبت به مجموعه کار داشته باشی .