2005/07/15
مراکش . قسمت پنجم
روز بعد از کنسرت باید برمیگشتیم به پاریس . در واقع همه برمی گشتن به کشورهاشون چون فستیوال موزیک تموم شده بود .
خب با اینکه خیلی دلم می خواست مراکش رو بهتر و بیشتر ببینم ولی چاره ای نبود ، باید برمیگشتیم چون کنسرتهای دیگه ای هم داشتیم .
یادمه وقتی سوار هواپیما شدیم یک دفعه یک پچ پچی بین مسافرا پیچید و یک دفعه همه شروع کردن به دست زدن .
این به اون معنی بود که کنسرت ما رو دیده بودن و یک بار دیگه میخواستن ما رو تشویق کنن . خیلی لحظه خاصی بود . مثل یک جور سورپرایز بود .
پروازخوبی داشتیم و بعد از حدود 3 ساعت ونیم ( مطمئن نیستم ) به پاریس رسیدیم با یک عالمه خاطره و دوستای جدید و البته ، یک عالمه تجربه های جدید .
بعضی از آدمایی که اونجا با هم آشنا شدیم بعدآبرامون عکسایی که از ما گرفته بودند رو فرستادن . حتی یکیشون که یک پیرمرد بلژیکی بود فیلمی که با دوربین فیلمبرداری خودش گرفته بود برای سرپرست گروهمون فرستاد و ۲ سال بعد در کنسرتیکه در یکی از شهرهای مرزی هلند و بلژیک داشتیم دوباره دیدیمش و خیلی خیلی لذت بخشه که آدما اینطوری با هم ارتباط پیدا می کنن . لبخندی که در تمام مدت برنامه به لبش بود هیچ وقت از ذهنمون نمیره .
الان کجاست ؟ شاید اصلآ دیگه تو این دنیا نباشه .
………………………………………………………………………………………………….
وقتی برگشتیم به پاریس متوجه شدم بلیط هواپیمای پاریس به تهرانم رو گم کردم .
خوشبختانه چون ما حدود یک ماه در پاریس می موندیم وقت برای رسیدگی به این موضوع بود .
ولی از اونجایی که بلیط من مربوط به هواپیمایی ایران ایر بود و کار دست یک ایرانی بود ، طبق معمول هزار تا نه و نمی شه تو کار آوردن و منو بیچاره کردن که دست آخر با ۴۰۰ فرانک جریمه و یک جعبهء گنده پسته مشکل حل شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگه از اول میگفتن که تو فرانسه هم ایرانی ها رشوه میگیرن تا وظیفشونو انجام بدن ، من اینقدر برو و بیا نداشتم . از همون اول دو جعبه پسته تقدیم میکردم .
طفلکی ها خجالتی بودن .