2005/07/26
نام حاضران در مراسم یادبود شاملو هزاران خاطره در ذهنم زنده کرد .
مسعود خیام ، پری یوش گنجی .
................................................................
یاد دوستان دوره دانشگاه افتادم .
چهار سال در یک کلاس با هم بودن . هفته ای چهار روز تو سر و کله هم زدن و حالا چهار سال بی خبری .
یک زمانی خیلی برام هیجان انگیز بود که یک نفر دوستی خارج از کشور داشته باشد . همه آدم بزرگا دوستاشون خارج بودن . یادم نمیاد بچه ای رو دیده باشم که دوستی در غربت داشته باشد .
حالا که بیشتر دوستام تو این دنیای کوچیک و مسخره پخش شده اند یعنی ما هم بزرگ شدیم !!!!!!
بعد از مدرسه که کم کم وارد زندگی جدی میشی ، اولین خبرها ، خبر قبولی یا ردی دوستات تو رشته ها و شهر ها و دانشگاههای مختلف است . بعد از چند سال خبر رفتن ها و ماندن ها . بعد از اون ازدواجها و جدایی ها . بعد شاید بچه ای و بچه هایی . حسابی مشغول زندگی و گذران عمری که خبر مرگ یکی از همون هم مدرسه ای ها بیدارت میکنه .
کجایی ؟ میدونی چند سال گذشته ؟ داره تموم میشه . پشت سرتو نگاه کن اگه کارناتمامی داری ، معطلش نکن .
این همه خاطره رو کجا بگذارم که بمونن ؟ مگه به درد کسی هم میخوره ؟
آدمهای بدون خاطره یک کم ترسناکند و خاطرات بدون آدمها غم انگیز .