2005/11/28
گداها

هر جا که ميرفتيم پر بود از گدا . بچه و بزرگ و پير و جوان و .....
از همه ناراحت کننده تر وضعيت بچه ها بود . معصوميت بچه ها آدم رو به زانو در مياره . دلم ميخواست پدر و مادراشونو کتک بزنم . آخه چرا اين بچه ها رو به دنيا آوردين ؟ شما که خودتون جای خواب ندارين چرا چند تا آدم بدبخت ديگه به اين دنيا اضافه کردين ؟ اصلا کی و کجا فرصت داشتین برین سانفرانسيسکو که اين بچه ها رو سوغات بيارین ؟
اين همه آدم تو دنيا هستند که در شرايط اجتماعی و اقتصادی مطلوب زندگی ميکنن و آرزوی يک بچه به دلشونه . در آيين هندو هم مانند اسلام هيچ منعی برای بچه دار شدن وجود نداره . يعنی اگر مادر و پدری به اين نتيجه برسند که از عهده نگهداری بچشون برنميان ، حق ندارن مانع تولد فرزندشون بشن و از نظر مذهبی کار ناثوابی ست .
من نمی فهمم اين که يک تکه گوشت بدون روح رو آدم از بين ببره بهتره يا اينکه يک بچه بدبخت به دنيا بياد که از سطل زباله تغذيه کنه و تو خيابون بخوابه و بهش تجاوز بشه و گدايی کنه و هزاران بار از خودش سوال کنه ”من چرا به دنيا اومدم ؟“
واقعا که خلق را تقليدشان بر باد داد .
بچه هايی که گدايی ميکردن بينهايت بودن . دلمون ميخواست به همشون کمک کنيم ولی آخه چقدر ؟ مگه تموم ميشن ؟
راننده خوبمون يک راه حل خوب به ما پيشنهاد کرد . اون گفت که بيشتر اروپايی ها وقتی می آيند به هندوستان با خودشون خوراکی ميارن . بيسکوييت ، شکلات ، چیپس و چيزهايی از اين قبيل و هر جا ميرن که گدايی بهشون آويزون ميشه با خوراکی ازش پذيرايی ميکنن . خيلی راه خوبيه .
حتما اگه ميخوايين به هندوستان سفر کنيد ، آبنبات و بيسکوييت يادتون نره . اونجا کلی بچه هستند که منتظر شما هستند که از جيبتون براشون خوراکی های خوشمزه دربيارين .