2006/01/08
شیطنت

ديشب ياد شيطنتهای دوران مدرسه و دانشگاه کرده بوديم با دوستان .
چرا آدم هميشه دلش ميخواد معلم ها رو دست بندازه ؟ من شخصا معلم هايی که خيلی از خودشون ممنون هستند رو بيشتر ترجيح ميدم برای دست انداختن . در دانشگاه تقريبا بيشتر استادهای ما اينجوری بودن . يا خيلی پررو بودند يا خيلی مغرور بودند و بعضی هاشون هم که نفهم بودند . جدی ميگم . در مجموع ۴ تا استاد درست و حسابی هم نداشتيم . ( در دانشکده موسيقی )
يکی از اين استادهای الکيمون استاد درس ” ريتم شناسی “ بود . در اين کلاس همانطور که از اسمش بر می آيد بايد به شناخت علمی و تئوريک ريتم در موسيقی ـــ ايرانی و غير ايرانی ـــ پرداخته شود ولی کاری که استاد ما انجام ميداد اين بود که اصرار داشت همه بچه ها نواختن ساز تنبک رو ياد بگيرن چون خودش نوازنده تنبک بود دلش ميخواست همينو به بچه ها ياد بده . خب بنده خدا نمی تونست راجع به ريتم صحبت کنه فقط بلد بود اجرا کنه !!!!!!!!!!!!
به نظر من اين آدم که اتفاقا نوازنده معروفی هم هست ، صلاحيت تدريس در دانشگاه رو نداشت . هرچقدر که ما اعتراض کرديم طبق معمول کسی جوابی نداد و گفتند همينه که هست !!!!
من و بيشتر بچه های کلاس اصلا از اين کلاس خوشمون نمی اومد چون اين آقا انتظار داشت در عرض ۱۵ جلسه همه نوازنده تنبک بشن که خب غير ممکن بود . البته برای من که ۱۳ سال قبل از اين کلاس نوازندگی تنبک را آموخته بودم سخت نبود ولی اين کلاس اشکال داشت . يادمه يک بار يکی از دوستام که يک پسر لر اهل خرم آباد بود و ساز تخصی خودشو خيلی هم خوب می نواخت از بس که سر کلاس تحقير شد گريه کرد . خيلی مسخره نيست ؟ دانشگاه که مهد کودک نيست . درست عين يک کلاس اولی که مشق هاشو ننوشته جناب استاد سرش داد زد و تحقير و توهين و .....
تفريح من سر اين کلاس اين بود که در تمام اين ترم وانمود ميکردم هيچ چيز از تنبک نمی دونم و فقط منتظر بودم که اين جناب استاد به خنگی نمايشی من اعتراض کنه . ولی از اونجايی که استاد عزيز مقادیر زيادی هيز و علاقمند به امور خانمها بودند نه تنها اعتراضی نکردند بلکه کلی هم اينجانب را تشويق ميکردند . هر وقت استاد منو تشويق ميکرد رو ميکرد به بقيه و ميگفت : ” ببينيد چه خوب پيشرفت کرده !!!! ياد بگيرين . هيچی بلد نيست ولی به حرفهای من خوب گوش ميکنه . اين هم نتيجه !!! “ اين موضوع باعث شده بود فضای کلاس خيلی دوست داشتنی بشه چون همه منتظر بودند که يک روزی اين آقا مچ منو بگيره و يک هيجانی در کلاس ايجاد بشه . اين اتفاق روز امتحان افتاد . جناب استاد حيرتزده شده بودند از روش تدريس معجزه آسای خودشون و فکر ميکردند که چه کردند در اين ۱۵ جلسه . با تمام خنگيش بعد از چند دقيقه متوجه غير عادی بودن اوضاع شد و وقتی در جواب سوالش که پرسيد چند وقته تنبک ميزنی گفتم ۱۳ سال ، منو از کلاس بيرون کرد و برای اينکه از شر من خلاص بشه يک ۲۰ خوشگل هم بهم داد .
اين دومين باری بود که يک استادی تو دانشگاه برای اينکه از شرم خلاص بشه بهم ۲۰ ميداد . دفعه اول من نفهميدم چطور آقای استاد به ورقه نيمه خالی من ۲۰ داد ؟
دلم ميخواد باز هم دانشجو بشم و يک کم شيطونی کنم . خيلی وقته که دختر خوبی شدم . حوصله ام سر رفته .