2006/01/24
زبان

خوابم مياد . خيلی خوابم مياد . بچه داری همچنان ادامه داره . به نتايج جالبی رسيده ام . مثل اينکه بچه ها خودشونو برای مامانشون خيلی لوس ميکنند و وقتی تنها هستند خيلی رفتارهای بهتری دارند .
اين سحرخيزی اجباری هم خوبه هم بد . خوبه به خاطر اينکه کل چيز جديد تو خونمون کشف کردم . يک عالمه سايه و نور قشنگ صبحها تو خونه مياد که من هيچوقت نديده بودم . بده چون تا شب خواب آلو می مونم .

اين عکس حاصل يکی از همين سحرخيزی ها ست .
از مجموعه شخصی خودم در فليکر .
فردا مامانش امتحان داره . دعا کنين قبول شه وگرنه يک هفته ديگه اين داستان ادامه خواهد داشت .
...................................................
معلم زبانم يک زن ۳۸ ساله ست که ژاپنی الاصله . برای تحصيلات دانشگاهی ميره به دهلی و اونجا با يک آقای ايرانی آشنا ميشه و ازدواج ميکنن . ۱۷ سال در شيراز و مشهد زندگی کردند و حالا ساکن دبی هستند . خودتون تصور کنيد که عجب آدم جالبيه . ۶ تا زبون بلده . فارسی رو مثل بلبل صحبت ميکنه . دکترای زبان انگليسی داره . زبون ژاپنی که زبان مادريشه . هندی و ۲ تا زبون ديگه هم بلده . خيلی باحاله .
ديروز يک فعل فارسی استفاده کرد که واقعا تعجب کردم . از کلمه زدودن استفاده کرد . ما خودمون تو حرفهامون از اين فعلها استفاده نمی کنيم .
يک چيز جالب ديگه اينکه گاهی وقتها وسط حرفاش تيکه های مشهدی و شيرازی می اندازه که خيلی بامزه ميشه . البته ناخودآگاه اين اتفاق می افته چون فارسی رو اونجا ياد گرفته تحت تاثير لهجه محيط بوده .
چقدر لذتبخشه که آدم چند زبون بدونه . مگه نه ؟