2006/04/14
قلقلی
امشب برای چند لحظه غرق در احساسات کودکی ام شدم درست لحظه ای که بعد از پانزده سال سوار دوچرخه شدم و عین یک توپ قلقلی نقش زمین شدم . کف دستام از برخورد با آسفالت زمین خراشیده و داغ شده بود . از تصور تصویر خودم که به صورت اسلوموشن داشتم روی زمین پخش می شدم اینقدر خنده ام گرفته بود که هیچ عکس العملی جز خنده نداشتم و متاسفانه دو یار همراه (مانا و پژمان ) هم به جای هر گونه کمک فقط میخندیدند و من مدام به کف دستم نگاه میکردم و یاد بچگیم افتاده بودم که روزی هزار بار از در و دیوار میخوردم زمین و همیشه سر دو زانوم و آرنج هام زخمی بود .
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
نازي...پِژمان هم كه بچه بود هميشه زانوهاش زخم بود.

Anonymous Anonymous said...
ake hey!

Anonymous Anonymous said...
Docharkheye ro savar shodi ke vase tavalode pejman kharideh boodi??!!.... midonesti age adam be kasi kado bedeh..badesh khodesh az oon estefadeh koneh... madaresh nahayatan bacheh gorbeh bedonya miyareh??!!... (susan-doostetoon)