2006/05/04
یک لیوان آب خنک
امروز که دختر سحرخیزی شده بودم و به کارهای بیرون از خونه رسیدگی میکردم، تازه متوجه شدم که گرمای دبی شروع شده . امروز که ماشین رو زیر آفتاب پارک کردم ، بعد از دو ساعت که سوارش شدم تقریبا یک سونای خشک رو برای مدت دو دقیقه تجربه کردم . ( چه نازک نارنجی !!! )
امروز دوباره توجهم به این همه کارگر ساختمونی که دارن زیر آفتاب داغ امارات عرق میریزن جلب شد . این مملکت که با سرعت نور داره پیشرفت میکنه و هر روز یک پروژه جدید و حیرت انگیز رو میکنه همه و همه به دست همین کارگرهای هندی و پاکستانی ساخته میشه . اگه عربا پول نداشتن یعنی حال و همت سازندگی با دستای خودشونو داشتن ؟ اگه نفت نداشتن ؟ ما که نفت داریم چی شدیم ؟
پشت چراغ قرمز بودم و داشتم به کارگرهایی که خیابون رو می کندند نگاه میکردم که یکی از شهرداری ( شاید ) اومد و براشون آب یخ آورد . بطری های عرق کرده و خنک آب رو که میداد دستشون دلم میخواست راننده لودر باشم . تا خونه با خیال یک لیوان آب خنک سر کردم و وقتی رسیدم خونه یادم رفت آب بخورم !!!!!!!! مثل همیشه .