یکی از صداهایی که اینجا اصلا نمی شنویم صدای دزدگیر ماشینهاست . تهران مدام یک صدای بوق مقطع یا صدای آژیر یک ماشین که یا گربه از کنارش رد شده و یا دزد داره می بردش به گوش میاد . ظهر ، شب ، نصفه شب ، هر جا که ماشینی هست این صدا هم هست . تازه با این همه دزدگیر این همه ماشین دزدیده میشه و پیدا نمیشه . ما خودمون یکیشو داشتیم . هنوز که هنوزه چشمم دنبال اون ماشین هست .
روزهای اول اینجا در دبی خیلی هیجانزده میشدم از اینکه می دیدم ماشینها هیچ قفل و زنجیرو دزدگیری ندارند . اصلا نمی فهمیدم که چطور یک نفر شب تا صبح عینک آفتابی گرون قیمتشو تو ماشین رو بازش میگذاره و هیچکس بهش دست نمی زنه . گاهی موبایل و کیف پول هم تو ماشین می گذارند و می روند پی کارشون . هنوز هم از دیدن این صحنه ها به هیجان می آیم . یک بار مامانم یک ساک دستی رو وقتی از فرودگاه می اومدیم خونه تو خیابون کنار ماشینی که ازش پیاده شدیم جا گذاشت . فردا صبح که متوجه غیبت ساک شدیم باورمون نمی شد که بعد از حداقل دوازده ساعت هنوز ساک تو خیابون باشه ولی بود .
این چیزها وقتی برای آدم عادی بشه دیگه نمی تونی تو ایران زندگی کنی . احساس نا امنی میکنی . اصلا یادت می ره که قبلا تو هم اینجا زندگی میکردی و خیلی هم ناراحت نبودی و اصلا به این مسائل دقت نمی کردی ولی حالا....
.. روحت را می دزدند
روحت را .. زندگی ات را
جانت را .. شیفتگی جانت را
جان شیفته ات را ...می فهمی؟؟
جان را
آن را
می دزدند