اینقدر خسته ام که انگار یک کوه خوردم . به اندازه تمام زندگیم جیغ کشیدم . یک جیغ های بنفشی میکشیدم که خودم باورم نمی شد . ببینین من خیلی فوتبالی نیستم ولی وقتی فوتبال نگاه میکنم از ج
ونم مایه میذارم . چه کنیم . ما اینیم دیگه .
اسکارلت جون دستت درد نکنه . ما رفتیم به مرکز تجاری دبی و اونجا بازی رو دیدیم . البته پژمان می دونست که بازی ها اونجا نمایش داده میشه وچند تا بازی رو هم اونجا دید .
یادم رفت بگم که روی صورتم پرچم ایران کشیدم و خیلی کیف کردم . اونجوری که من جیغ می کشیدم خودم هم باورم شده بود که عاشق ایران و تیم فوتبالشم . نه اینکه نباشم ولی نه در قد و اندازه جیغ هایی که می کشیدم!!!!!
یک بار دیگه هم برای یکی از بازیهای رئال مادرید و بارسلون در مادرید بودم و دیگه آدم وقتی تو یک سرزمین فوتبالی با اون مردم فوتبال دوست باشه و استادیومی که بازی توش انجام میشد هم تو مادرید باشه و اتفاقا شب صدمین سال تولد رئال مادرید هم باشه و همه خیابونها رو آماده آتش بازی کرده باشند ، خب حسابی جو گیر میشه دیگه . من که اون شب خودکشی کردم و آبروم حسابی جلوی میزبان رفت و باعث شرمندگی همراهانم شدم . بدتر از همه این بود که رئال مادرید باخت و مردم مادرید دو روز خونه نشین شدند و همه بساط شادمانیشون به هم خورد . حیف شد . ولی برای من فرقی نمی کرد . من فقط تشویق می کردم .
Didi baakhtim ?-:) Amma eyb nadareh Mardooneh bakhtim!!!!!
Take care
Susan