دیروز کسالت و بی حوصلگی از سر و روم می بارید . صبح می خواستم برم خر
ید اما خیلی خوابم می اومد . بعد از ظهر دوباره میخواستم برم خرید اما کسل بودم ونرفتم . شب ساعت ده و نیم تصمیم گرفتیم بریم سینما اما چه فیلمی ؟ پژمان که مثل همیشه فیلمهای هیجان انگیز و پسرونه دوست داره (البته برای تو سینما ) ، میخواست بره " سوپرمن " ولی هنوز نیومده بود . من و مانا دلمون می خواست بریم فیلم "
اینک بهشت " اما مثل اینکه برش داشته بودند . خلاصه پژمان رفت فیلم "
جهنم زیر و رو " و من و مانا از سر ناچاری رفتیم فیلم " رمز داوینچی " . جدا بد بود . کشدار و طولانی با بازی های لوس و بی معنی . خلاصه ، ساعت دوازده شروع شد تا دو و نیم . داشتم از خواب می مردم . تازه بعدش رفتیم شام و خلاصه ساعت چهار اومدیم خونه . اینقدر وسط فیلم خوابم گرفته بود که نگو . کتاب کجا ، فیلم کجا ؟ یک خرده فیلم هندی قاطی داشت . دوسش نداشتم . مثبت ترین نکته سینمای دیشب پاپ کرن کاراملش بود که من خیلی دوست دارم و یک بسته بزرگ " ام اند امز " که بغل دستی پژمان بدون اینکه حتی بازش کنه روی صندلیش جا گذاشته بود و با اینکه پژمان منتظرش شده بود که برگرده اما برنگشته بود و در نتیجه نصیب ما شد . آخ که چقدر فضولی خوبه . اگه من بودم حتی نگاه نمی کردم ببینم بغل دستیم کیه چه برسه به اینکه ببینم چی رو صندلیش جا گذاشته !!!!!