2006/07/20
حرف مفت
گاهی اوقات احساس میکنم زندگی برام تنگه . کوچیکه . اصلا هم کش نمیاد . یا باید به دیواره هاش فشار بیارم و ازش بیام بیرون یا باید خودمو جمع کنم که اندازه اش بشم . با خودم بلند بلند حرف میزنم و خودمو توجیه میکنم . از چی نگرانی ؟ از چی ناراحتی ؟ خوشی زده زیر دلت شاید ؟ نه . من همیشه مواظب هستم که دچار بیماری رفاه زدگی نشم . مصرفی بار نیام .
گاهی وقتا به بعضی از آدما حسودیم میشه . نه به اونایی که همه چی دارن . به اونایی که هیچی نمی فهمن حسودی میکنم . دلم میخواست یک نفهم به تمام معنی بودم . از اینی که هستم خیلی خیلی خیلی نفهم تر . اون موقع دنیا بهشت بود . چه حالی میکردم توش .
میگم این بغضی که الان اندازه یک گردو توی گلومه چطوری قطره قطره اشک میشه میاد پایین . یعنی چه جوری و از کجا خودشو میرسونه به چشم ؟ خیلی جالبه . نه ؟
آدما چقدر عوض (عوضی ) میشن در شرایط مختلف . با اینکه کم ندیدم آدمهای هزاررو ، ولی هنوز هم گاهی شاخ در میارم از بعضی چیزا . اصلا برام عادی نمیشه .
اصلا خودتونو ناراحت نکنین و سعی نکنین حتما سر دربیارین که من چی گفتم . اصلا به زحمتش نمیارزه . همش مفته . درد من که با نوشتن اینا دوا نشد درد شما هم از فهمیدنش دوا نمیشه .
5 Comments:
Anonymous Anonymous said...
دوست عزیز: کاملا می فهمت، فکر نکن تنها خودت اینطور فکر می کنی...
تو تنها نیستی !!!

Blogger هما said...
نیکی جونم غصه نخور خانومی. اما با حرفت کاملاً موافقم من هم خیلی وقتها به حال اونهایی که خیلی نمی دونن چی به چیه غبطه می خورم.
بابای من هم عادت داشت که بگه خوشبخت آنکه کره خر آمد الاغ رفت

Blogger niki said...
چقدر این جمله " کره خر اومد الاغ رفت " به دلم نشست .

Anonymous Anonymous said...
وقتي آدم فكر كند كه وظيفه و مسئوليتي ندارد اينجور آدمارا عوض كند كمي راحتتر مي‌شود؛ و دوم اينكه فكر كنيم كه بطور موقت در كنارشان هستيم و بايد تحملشان كنيم. نخواهيم عوضشان كنيم. تجربه‌اي كه دارم اين است كه چند ماه ديگر قرار است محيط كارم عوض شود و اصلا از اين شهر بروم. افرادي هستند در محيط كارم كه هميشه خيلي حرصم مي‌دادند. از وقتي فكر مي‌كنم من كه قرار نيست دائم با اينا باشم، كمتر از دستشان حرص مي‌خورم. همش فكر مي‌كنم اين اوضاع موقت است و مي‌گذرد و من نه مي‌توانم و نه وظيفه دارم به اينها چيزي را بفهمانم. فقط ببينم خودم بايد چكار كنم. گاهي احتياط گاهي دوري ....ديدم كه كلا بيام راجع به همه همينطور فكر كنم. همه چيز موقت و گذراست. ارزشش را ندارد... فقط فكر كنيم چه درسي بايد از اين موضوع بگيريم.

Anonymous Anonymous said...
نیکی جون حالا که از جمله هما خوشت اومد ÷س یه کلمه هم از مادر عروس ( خانوم اسکارلت) بشنو ! . برادر من همیشه میگه طرف گ و ز اومد باقالی رفت

ببخشیدا البته اگه بی تربیتیه اما گفتم یه دره بخندی!!