دیشب موقع خواب با پژمان یاد دوران مدرسه کرده بودیم و راننده های سرویس هامون . از آمادگی تا دبیرستان تمام راننده سرویس های من یا اسمشون حسین آقا بود و یا آقای حسینی . یکی از این آقا حسینی ها یک پیرمرد ریزه میزه بود که یک
پیکان استیشن کرم رنگ داشت . با همون ماشین ده یازده تا بچه رو جابجا میکرد . بعضی روزا مجبورش میکردیم سر راه برگشت به خونه برامون کیم دوقلوی پاک بخره . این همه تنوع نبود اون روزا . اون موقع کیم دوقلوی پاک بود دونه ای دو تومان . پولهامونو میگذاشتیم رو هم و هر دو نفرمون یک کیم دوقلو میخریدیم . آخ که چه مزه ای میداد . الان که فکرشو میکنم میبینم چقدر بسته بندی های محصولات خوراکی افتضاح بود . یک تکه کاغذ میکشیدند روی بستنی و میدادند دست مردم . خیلی غیر بهداشتی بود . به جای رویه شکلاتی هم که پارافین خالی به خوردمون میدادند اما هر چی که بود خیلی خیلی میچسبید اون روزا . تو اون شرایط . اسم فروشنده اون بقالی که ازش بستنی میخریدیم هم بود کربلایی حسن که از قضا دوست و همسن و سال آقای حسینی هم بود و بستنی خریدن ما بهانه ای بود برای دیدار و خوش و بش کردن این دو تا پیرمرد . بیشتر از شانزده سال از اون روزا گذشته . نمی دونم بعد از این همه سال کربلایی حسن و آقای حسینی هنوز زنده اند یا نه ؟
در مورد کیم دو قلو من تو اینجا موفق شدم اون بستنی محبوب زمان بچگی رو اینجا پیدا کنم با همون شکل و مزه و قیافه به جای اینکه کوشا بخوره من و بهرام همه بستنی ها رو میخوریم :)