این پست آخر
گلدونه که راجع به اسم بچه نوشته منو یاد اسمهایی انداخت که برای بچه های خیالیم در آینده انتخاب کرده بودم . من همیشه فکر میکنم اسم یکی از چیزهای خیلی خیلی مهم در زندگی هر آدمیه . خیلی ها رو میشناسم که از اسم خودشون خجالت میکشند و خیلی ها رو هم میشناسم که ازاسمشون خیلی راضی و خوشحال هستند . مثل خود من . من اسممو خیلی دوست دارم . اصلا حاضر نیستم با اسم دیگه ای عوضش کنم . همیشه هم فکر میکنم که اگه بخوام برای یک آدم دیگه اسم انتخاب کنم باید خیلی دقت کنم و سعی کنم همه جوانب رو در نظر بگیرم و انصافا کار سختیه .
یک روز رفته بودم بیمارستان میلاد ( این داستان مربوط به چهار سال پیشه ) . نشسته بودم تو نوبت آزمایشگاه و محو اسامی آدمایی شده بودم که از بلندگو اسمشون اعلام میشد . واقعا در یک ساعتی که من اونجا بودم و از بین شاید دویست اسمی که شنیدم ، دو تا دونه اسم به درد بخور هم پیدا نشد . البته بیشتر آدمایی که اونجا بودند از روستاها و جاهایی اومده بودند که نمیشد ازشون انتظار اسمهای خیلی خاص و جالب داشت . فکر کنم نصف زنها اسمشون فاطمه و زهرا و سکینه و ... بود . نصف مردها هم اکبر و اصغر و ... بود . حالا کاری به ایناش ندارم . هر کسی هر اسمی دوست داره برای بچه اش انتخاب میکنه دیگه . به من چه . چیزی که خیلی توجه منو جلب کرد و ازون به بعد به عنوان اسمهای خیالی بچه هام انتخاب کردم اسم یک آقایی بود به نام " گل محمد داوودی " و یک خانم به اسم " معصومه سادات آقا نباتی " . اینقدر این دو تا اسم به من چسبید که نگو . آقا نباتی که به نظرم شکل یک آبنبات بود ، گل محمد داوودی هم که عین یک دسته گل تو گلدون در نظرم میاد . پس یادتون نره : گل محمد داوودی و معصومه سادات آقا نباتی . حالا اینکه چرا فامیل بچه های من با هم فرق دارن دیگه !!!!!! . داستان اون رشتیه ست که اسم همه بچه هاش حسن بود ولی فامیلاشون فرق میکرد .