2006/09/07
ایران بهشتی دیگر
دلم میخواد ایران گردی کنم . این برنامه " ایران بهشتی دیگر " دوباره داغ دلم رو تازه کرد . هر هفته پنجشنبه ها من اینجا دلم کباب میشه . اما چه میشه کرد ؟؟؟ امروز یک بنای تاریخی به نام " اسپی مزگت " رو معرفی کرد در استان گیلان . اسپی مزگت یعنی " مسجد سفید " اما به نظر نمیاد این بنا به منظور مسجد ساخته شده باشه . چون مربوط به دوره پیش از اسلام بوده . بنا که چه عرض کنم . چیزی ازش باقی نمونده . اما با این حال بسیار دیدنی بود . فرم آجرهای لبه داری که در ساخت بنا استفاده شده بود باعث شده بود این دیوارها و طاق ها خیلی محکم باشند . نقش و نگاری که روی دیوارها بود خیلی خیلی جالب بود . نمی تونم توضیح بدم باید ببینید . من فقط هیجان زده هستم و دل کباب . دلم میسوزه .
دلم میخواد با یک آدم درست حسابی و آگاه برم ایران گردی . البته داستان توالت فراموش نشه . هرگز نشه فراموش ....
خب یک بنای جدید . خانه یک بازرگان در جنگل ارس باران . در آذربایجان شرقی . این بازرگان ارمنی بوده و صاحب هفتاد روستا بوده . چه بنایی . چه بنایی . شومینه داشته . چه چشم اندازی . لوله کشی آب . البته خیلی قدیمی نبود . بیش از صد سال . آقای میلانی با سه تا پیرمرد صبحت کرد که وقتی بچه بوده اند دوران شکوه این ساختمان رو دیده بودند . پدر یکی از این پیرمردها در ساخت این ساختمان مشارکت داشته . این پیرمرد ها خاطراتی ازین ساختمان زیبا و با شکوه داشتند چون اون موقع پسر بچه هایی بودند کنجکاو . مثلا میگفتند که در چهار گوشه این ساختمون چهار تا خروس بوده . خروس های سنگی که در چهار گوشه روی ساختمون نصب کرده بودند . چه قشنگ بوده . اوایل قرن بیستم به خاطر جنگ بین ارامنه و مسلمونا این آقای بازرگان بساطشو جمع میکنه و از ایران میره و در واقع انگار فاتحه بنا رو می خونه . صاحب خونه که نباشه کی رحم میکنه به اموال دیگری ؟؟؟
من خوشحالم که تو ایران خیلی سفر کردم . اما کافی نبوده . یعنی باز هم فرصت سفر کردن در ایران را خواهم داشت ؟ حالا تو پست بعدی برای یادآوری خودم جاهایی که رفتم رو مینویسم . از یادآوریشون هم لذت میبرم .
درست چهل و پنج روز دیگه میریم عمان . من و پژمان . اولین سفر دو نفره مونه با ماشین که یک راه دور میریم . از دبی تا مسقط چهار ساعت بیشتر نیست اما ما فقط یک شب تو مسقط می مونیم و بعدش میریم صلاله . هزار کیلومتر از مسقط تا طلاله راهه . یعنی میریم تا ته عمان . ساحل صلاله پر از درخت نارگیله . کنار اقیانوس هنده . سبز و خرمه مثل شمال . هم کوه داره هم دریا . خیلی هیجان انگیزه . پارسال عید فطر رفتیم هند ، امسال میریم عمان . شنیدم جاده های عمان عالی هستند . خدا رو شکر .
چقدر حرف زدم . بازم حرف دارم اما شکم گشنه دین و ایمون نداره . من رفتم که یک سس جدید رو که ساختم به مرحله اجرا بگذارم . آهنگساز نشدم اما آشپز خوبی شدم . باز هم خدا رو شکر .
4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
in aksa male kojast?omman?har ja hast khili ghashange...........khoda ro shokr ke aghalan yek chizi shodi....baziha ta akhare omreshoon hichi nemishan

Blogger سمیرا said...
salam.man avalin bare miam inja dooste aziz.
in tor ke fahmidam to ham mesle man ahle safari.
khosh begzare mosaferat behetoon.daste rastetam zire sare ma

Blogger Nene said...
salam niki jan tamam postaye akhireto khoondam az bloget kheily khosham omad rastesh az akharin post maman ghazal eb inja residam! safar behetoon khosh begzare va ba deli shad bargardin

Anonymous Anonymous said...
salam khanoom.Iran shenaas o Iran gard o akkas mikhay?Khahar e man...agar khaasti baram email bezan ke bebaradat har ja ro khaasti bebini,akkas ham hast...Too mayeh hay e khod e shomast.