2006/09/10
خاکستر
من عاشق خونه تکونی اتاق مانا هستم . هر خرت و پرتی که دلتون بخواد توش پیدا میشه . از پاکت های خالی و سی دی های خالی و قاب عکس های خالی گرفته تا سیگارهای خشک شده و قوطی های خالی اسپری مو و تن و ماتیک های تموم شده . از لباس های خیلی قدیمی و داغون که بیشتر جنبه یادگاری داره تا عینک های طبی و آفتابی از رده خارج شده . دلش نمیاد بندازتشون دور . دل بسته شونه . وقتی من میرم تو اتاقش خیلی راحت تر همه چیز رو میریزه دور . یکی ازون سیگار گندیده ها رو روشن میکنم . دوست دارم فقط روشنش کنم . یک پک میزنم و بدون هیچ پیشرفتی از دودش فرار میکنم . باز هم ادامه میدم تا اونجایی که بتونم خاکسترشو بتکونم . فقط همینقدر . فقط هم به عشق تکوندن خاکستر وگرنه من از سیگار بیزارم .
از محاسن استخر رفتن دیروز اینه که همه جام درد میکنه . یک کتاب دارم میخونم به نام " خوبی خدا " . مجموعه داستانهای کوتاه از نویسندگان خارجکیه . قشنگه . یکی از مشتری های پژمان که اومده بوده دبی این کتاب رو با خودش آورده بوده که تو سفر بخوندش و بعد که تمومش کرده هدیه داده به پژمان . دستش درد نکنه . به این میگن مشتری خوب .
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
natijeh migirim ke to ham mesle mana bishtar az man faaliyat kardid... chon man hichjam dard nemikoneh... faghat dishab kallam dagh kardeh bood

Anonymous Anonymous said...
nikat joon mage pejman chi kare ast?

Blogger mana said...
به به ! خوب آبروداری کردی خواهر !!! ها ها ها . ولی تو هم خوب حال میکنی موقع دور ریختن وسایل من . انشاالله بیشتر به مراد دلت برسی :D