2006/09/11
چه و چه و چه !!!
باور میکنین الان شبکه دوم تلویزیون جمهوری اسلامی داره کارتون " بامزی " رو نشون میده . همون قسمتی که اون اژدهاهه میاد . واااااااای نه . اژدها بامزی رو خورد .
حالا نمی دونم باید متشکر باشیم از صدا و سیما که نمیذاره خاطرات کودکیمونو فراموش کنیم یا باید ناراحت باشیم که این کارتون های بدون کیفیت رو هنوز هم پخش میکنند ؟؟؟ اصلا به من چه . من که دیگه بزرگ شدم . کارتون مال بچه هاست . مگه نه ؟ نه !!!!!
چند شب پیش خواب یکی از هم دانشکده ای هامو دیدم که خیلی باهم حال میکردم . خواب دیدم بچه دار شده ولی خوشحال نیست . میگم چرا خوشحال نیستی ؟ میگه آخه من و ... هنوز ازدواج نکردیم . دیشب هم با پژمان کلی یاد واحد گروه نوازی کردیم تو دانشگاه که من و همین دوستم و یکی دو تای دیگه چه آتیشی می سوزوندیم تو کلاس و استادمون که اتفاقا رفیقمون هم بود نمیدونست با ما چه بکنه و همش در حال خط و نشون کشیدن بود . یکی از خاطره انگیزترین واحدهای درسیمون بود . خیلی بهمون خوش گذشت . البته بماند که همین درس برای بعضی ها که تو عمرشون دونوازی هم نکرده بودند حکایت کندن کوه بود و آخرش هم چه ترکمونی زدند به اجرا و چقدر خندیدیم و چقدر خوش گذشت و چه و چه و چه . بعد از اجرا هم که تو سالن فارابی دانشگاه هنر بود ، من و پژمان ( که اون موقع هنوز با هم زن و شوور نشده بودیم ) و همون استادمون که رفیقمون بود و دو تا از بچه های به یاد موندنی دیگه رفتیم ساندویچی اکبر رحمتی که پشت تئاتر شهره و ساندویچ استیک خوردیم و چقدر خوش گذشت و چقدر خندیدیم و چه و چه و چه . اون روز تولد همون استادمون بود که رفیقمون هم بود و ما چقدر پررو بودیم که می خواستیم اجرای اون روز رو تقدیمش کنیم به عنوان کادوی تولد . طفلک چقدر حرص خورد . فکر کنم بدترین کادوی عمرش بود . پژمان اون روز اومد و از تمرین و اجرای اصلی عکس گرفت که بعدا برای همه بچه ها چاپ کردیم و مطمئنم خاطره اون روز رو هیچکدوم فراموش نخواهند کرد . چه اونایی که اولین گروه نوازی عمرشون بود و چه ما که در کنار اونا بدترین اجرای عمرمونو داشتیم . آخه شما بگین آدم وارد دانشکده موسیقی میشه که ساز زدن یاد بگیره ؟ من همیشه گفتم کنکور سه مرحله ای هنر ( که حالا شده دو مرحله ) باید از آخر به اول برگزار بشه . میخوای بری دانشکده موسیقی ؟ خب اول بگو ببینم چی بلدی ؟ موسیقی چیه ؟ بلدی ساز بزنی ؟ بلدی نت بخونی ؟ تا حالا پیانو دیدی؟ تا حالا کنسرت رفتی ؟ ..... بعد که ازینا نمره کافی رو آوردی تازه برو عربی و دینی و انگلیسی و ... امتحان بده . بیچاره بچه های هنرستانی . اطلاعات موسیقیشون بیست بود اما عربی بلد نبودند ، دینی بلد نبودند و به همبن دلیل سالها پشت کنکور می موندند و بعد هم منصرف میشدند که البته چیزی رو هم از دست نمی دادند . بعد یک عده ای از یک جاهایی می اومدند با عربی و دینی وارد دانشکده موسیقی می شدند . بعد تازه می خواستند شروع کنند به فراگیری موسیقی و به فرهنگ مملکتشون خدمت کنند . نتیجه خیلی از ورود های اشتباه رو داریم میبینیم . مثلا یکی از هم کلاسی های خودم . جلسه اول دیکته موسیقی آقای هوشنگ کامکار دفتر نتشو از دستش گرفت و من خودم دو تا شاخ آقای کامکار رو روی سرش دیدم به خاطر یک شکل جدید از الفبای موسیقی که این آقا همون لحظه وارد فرهنگ نت نویسی کرده بودند . حالا همین آقا به عنوان پژوهشگر موسیقی نواحی در آخرین جشنواره موسیقی فجر چندین سخنرانی داشت و من یادم نمیره اون روزی که بچه های خوابگاه پسرا با یک ضبط صوت داغون ، مجموعه ای از فش فش ، تکنوازی تار یکی دیگه از بچه ها رو ضبط کرده بودند و دور نوار رو هم یک کم تند کرده بودند که حالت قدیمی پیدا کنه و این آقا رو گذاشتند سر کار و ایشون ادعا میکرد این یک اثر بی نظیر از یک استاد بی نظیره که قبلا هم شنیده بودند . یعنی میخوام بگم چقدر بعضی ها پررواند .
حالا اگه بعضی هاتون می خواهید بگین خب حتما تو این سالها زحمت کشیده و باسواد شده باید بگم به خودتون مربوطه . هر جور دوست دارین فکر کنین . بازم اگه بعضی هاتون میخواهید بگین : " شما خیلی مغرور به نظر میرسید و از خودتون تعریف میکنید و دیگران رو تحقیر ." باید بگم به خودتون مربوطه هرچی فکر میکنین . من که نظرم رو تحمیل نمی کنم . من دارم حکایت میکنم . چه جسارتااااااااااااااااا .
اصلا به من چه . فرهنگ و هنر مال آدمای با فرهنگ و هنره . من که دیگه باهنر و فرهنگ نیستم . مگه نه ؟ نه !!!
همه اینا به کنار . دلم برای بهادر تنگ شده بود . زنگ زدم بهش و گفتم که خوابتو دیدم و بچه و ... . گفت که یک ساله با همون ... ازدواج کرده و من چقدر خوشحال شدم . قرار شد یکی دیگه ازونایی که ته کلاس گروه نوازی آتیش میسوزوندیم و اگه آتیش ما نبود اصلا کارگروه پیش نمیرفت عکس عروسی بهادر رو برام میل کنه و چقدر خوشحال شدم و چقدر یاد اون روزا کردم و چقدر ور ور کردم و چه و چه و چه .
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
نیکات جان داغ دلم را تازه کردی . من همیشه عاشق برنامه های کودک بخصوص بامزی بودم. یک نمایش عروسکی دیگه هم بود باغچه سبزیجات. هنوز هم که هنوزه هر وقت جعفری می خورم یاد این کارتون می افتم. اینجا کارتون محبوب در حال حاضر سیمپسون هاست. راستی ممنون از ایمیلت. اگر اینجا ها سری زدی خوشحال می شوم ببینمت.

Anonymous Anonymous said...
salam,umadam begam che jaleb, manam ghablesh namei be kudaki ke hargez.. khundam,ama khob uno engar khodam neveshte budam enghadr be nazaram unique nabud, man tarjome yaghma golruie ro mikhunam, tarjomash ham alie, vaghean ketabe motafaveti bud, badesh inke man hamishe be shoma o ha dorane daneshjuiitun hasrat khordam, bara man ke doran danesjuii badrarin ruzhaye zendegy bud

Anonymous Anonymous said...
من کاملا حرفت رو قبول دارم.تو کنکور مخصوصا رشته هنر خیلی از بچه هایی که واقعا مستعد هستند قبول نمی شوند و خیلی ها که دروس عمومی رو با درصد بالا زدند قبول می شوند.تازه مشکل بیسوادی اساتید هم هست.تو کلاس13 نفری ما 3 نفر سهمیه داشتند.که گاو پیششون بقراط حکیم بود.که بعد از فارغ التحصیلی یکیشون مدیر یک نهاد دولتی شد.