باور میکنین الان شبکه دوم تلویزیون جمهوری اسلامی داره کارتون " بامزی " رو نشون میده . همون قسمتی که اون اژدهاهه میاد . واااااااای نه . اژدها بامزی رو خورد .
حالا نمی دونم باید متشکر باشیم از صدا و سیما که نمیذاره خاطرات کودکیمونو فراموش کنیم یا باید ناراحت باشیم که این کارتون های بدون کیفیت رو هنوز هم پخش میکنند ؟؟؟ اصلا به من چه . من که دیگه بزرگ شدم . کارتون مال بچه هاست . مگه نه ؟ نه !!!!!
چند شب پیش خواب یکی از هم دانشکده ای هامو دیدم که خیلی باهم حال میکردم . خواب دیدم بچه دار شده ولی خوشحال نیست . میگم چرا خوشحال نیستی ؟ میگه آخه من و ... هنوز ازدواج نکردیم . دیشب هم با پژمان کلی یاد واحد گروه نوازی کردیم تو دانشگاه که من و همین دوستم و یکی دو تای دیگه چه آتیشی می سوزوندیم تو کلاس و استادمون که اتفاقا رفیقمون هم بود نمیدونست با ما چه بکنه و همش در حال خط و نشون کشیدن بود . یکی از خاطره انگیزترین واحدهای درسیمون بود . خیلی بهمون خوش گذشت . البته بماند که همین درس برای بعضی ها که تو عمرشون دونوازی هم نکرده بودند حکایت کندن کوه بود و آخرش هم چه ترکمونی زدند به اجرا و چقدر خندیدیم و چقدر خوش گذشت و چه و چه و چه . بعد از اجرا هم که تو سالن فارابی دانشگاه هنر بود ، من و پژمان ( که اون موقع هنوز با هم زن و شوور نشده بودیم ) و همون استادمون که رفیقمون بود و دو تا از بچه های به یاد موندنی دیگه رفتیم ساندویچی اکبر رحمتی که پشت تئاتر شهره و ساندویچ استیک خوردیم و چقدر خوش گذشت و چقدر خندیدیم و چه و چه و چه . اون روز تولد همون استادمون بود که رفیقمون هم بود و ما چقدر پررو بودیم که می خواستیم اجرای اون روز رو تقدیمش کنیم به عنوان کادوی تولد . طفلک چقدر حرص خورد . فکر کنم بدترین کادوی عمرش بود . پژمان اون روز اومد و از تمرین و اجرای اصلی عکس گرفت که بعدا برای همه بچه ها چاپ کردیم و مطمئنم خاطره اون روز رو هیچکدوم فراموش نخواهند کرد . چه اونایی که اولین گروه نوازی عمرشون بود و چه ما که در کنار اونا بدترین اجرای عمرمونو داشتیم . آخه شما بگین آدم وارد دانشکده موسیقی میشه که ساز زدن یاد بگیره ؟ من همیشه گفتم کنکور سه مرحله ای هنر ( که حالا شده دو مرحله ) باید از آخر به اول برگزار بشه . میخوای بری دانشکده موسیقی ؟ خب اول بگو ببینم چی بلدی ؟ موسیقی چیه ؟ بلدی ساز بزنی ؟ بلدی نت بخونی ؟ تا حالا پیانو دیدی؟ تا حالا کنسرت رفتی ؟ ..... بعد که ازینا نمره کافی رو آوردی تازه برو عربی و دینی و انگلیسی و ... امتحان بده . بیچاره بچه های هنرستانی . اطلاعات موسیقیشون بیست بود اما عربی بلد نبودند ، دینی بلد نبودند و به همبن دلیل سالها پشت کنکور می موندند و بعد هم منصرف میشدند که البته چیزی رو هم از دست نمی دادند . بعد یک عده ای از یک جاهایی می اومدند با عربی و دینی وارد دانشکده موسیقی می شدند . بعد تازه می خواستند شروع کنند به فراگیری موسیقی و به فرهنگ مملکتشون خدمت کنند . نتیجه خیلی از ورود های اشتباه رو داریم میبینیم . مثلا یکی از هم کلاسی های خودم . جلسه اول دیکته موسیقی آقای هوشنگ کامکار دفتر نتشو از دستش گرفت و من خودم دو تا شاخ آقای کامکار رو روی سرش دیدم به خاطر یک شکل جدید از الفبای موسیقی که این آقا همون لحظه وارد فرهنگ نت نویسی کرده بودند . حالا همین آقا به عنوان پژوهشگر موسیقی نواحی در آخرین جشنواره موسیقی فجر چندین سخنرانی داشت و من یادم نمیره اون روزی که بچه های خوابگاه پسرا با یک ضبط صوت داغون ، مجموعه ای از فش فش ، تکنوازی تار یکی دیگه از بچه ها رو ضبط کرده بودند و دور نوار رو هم یک کم تند کرده بودند که حالت قدیمی پیدا کنه و این آقا رو گذاشتند سر کار و ایشون ادعا میکرد این یک اثر بی نظیر از یک استاد بی نظیره که قبلا هم شنیده بودند . یعنی میخوام بگم چقدر بعضی ها پررواند .
حالا اگه بعضی هاتون می خواهید بگین خب حتما تو این سالها زحمت کشیده و باسواد شده باید بگم به خودتون مربوطه . هر جور دوست دارین فکر کنین . بازم اگه بعضی هاتون میخواهید بگین : " شما خیلی مغرور به نظر میرسید و از خودتون تعریف میکنید و دیگران رو تحقیر ." باید بگم به خودتون مربوطه هرچی فکر میکنین . من که نظرم رو تحمیل نمی کنم . من دارم حکایت میکنم . چه جسارتااااااااااااااااا .
اصلا به من چه . فرهنگ و هنر مال آدمای با فرهنگ و هنره . من که دیگه باهنر و فرهنگ نیستم . مگه نه ؟ نه !!!
همه اینا به کنار . دلم برای بهادر تنگ شده بود . زنگ زدم بهش و گفتم که خوابتو دیدم و بچه و ... . گفت که یک ساله با همون ... ازدواج کرده و من چقدر خوشحال شدم . قرار شد یکی دیگه ازونایی که ته کلاس گروه نوازی آتیش میسوزوندیم و اگه آتیش ما نبود اصلا کارگروه پیش نمیرفت عکس عروسی بهادر رو برام میل کنه و چقدر خوشحال شدم و چقدر یاد اون روزا کردم و چقدر ور ور کردم و چه و چه و چه .