2006/09/28
نقاش ، شیشه شو ، حمال
تمام پیچ و مهره هام شل شده اند بس که این هفته کار کرده ام . خداییش تنهایی بعضی از کارها رو نمیشه انجام داد . منم که اصلا عادت به معطلی ندارم خیلی برام سخت بود که برای یک کار کوچیک یک روز انتظار بکشم تا پژمان بیاد و کمکم کنه به همین خاطر تا اونجایی که احساس میکردم اگه این کار رو بکنم نمیمیرم خودم همه رو انجام دادم . رفتم به نگهبان ساختمون گفتم یکی رو بفرسته تا شیشه ها رو بشوره . گفت : نداریم . نمیدونم ایندفعه چرا هیچکس رو نداشتند . خودم دست به کار شدم . پنجره ها رو درآوردم و بردم تو حموم شستم و خشک کردم و گذاشتم سر جاش . خیلی سنگین بودند ولی مگه من چیم از رضا زاده کمتره ؟ تازه اون یک همکار هم داره که اسمش ابوالفضله ولی من هیچکسو نداشتم . وقتی می خواستم شیشه ها رو جا بندازم یکدفعه ترس برم داشت که نکنه الان این پنجره به این بزرگی از دستم در بره و از نوزده طبقه بیافته پایین رو کله یک نفر و .... یکدفعه خودمو تو دادگاه تصور کردم که دارم میگم : من بی گناهم . خیلی ترسیدم و به همین دلیل از شستن دو تا پنجره دیگه منصرف شدم . پژمان به دادم رسید و برای شستن بقیه کمکم کرد .
خودم تنهایی اتاق مانا رو نقاشی کردم . حالا دیگه اتاق بزرگه خونه مال ماست . اتاق کوچیکه هم شد اتاق مهمون . دیشب ازذوقمون تو اتاق بزرگه خوابمون نمیبرد . چقدر تنوع خوبه . هنوز عادت ندارم به اتاق جدید . هر دفعه میخوام برم تو اتاقمون اول یک دور میرم تو اتاق کوچیکه بعد یادم میافته که اینجا نیست .
مانا میگفت : دلم برای اتاقم تنگ شده !!!! خبر نداره دیگه اتاقی وجود نداره . حالا دیگه خودش خونه داره برای خودش . اتاق میخواد چکار؟
دو هفته ست که نرفتم خرید برای خونه . یخچال به معنای واقعی خالی خالیه . امروز به سلامتی میریم خرید . دیگه بگم که هفته دیگه یکی از دوستام از تهران میاد پیشم و یک هفته ای با هم خواهیم بود . آخ که چقدر دلم برای غیبت کردن تنگ شده . ها ها ها . دختر بد . خنده نداره که !!!!
2 Comments:
Blogger pirooz said...
کلی خندیدیم:))))))

Blogger mana said...
belakhare be arezoot residi ? hala otagh bozorge shode male to . lezatesho bebar azizam .