2006/10/13
بز دارچینی


این قضیه آیین مهمون شدن فقط یک درد دل بود خیلی به خودتون نگیرید . من خودم هم به اجبار گاهی به این شکل مهمون کسانی بوده ام و همیشه قدردانشون هستم اما باور کنید که انتخابی نبوده و از سر جبر بوده و تا جایی که از دستم بر اومده سعی کردم بعدش جبران کنم . شاید هم موفق نشده باشم و اون میزبان بیچاره الان دلش خون باشه از دست من . به هر حال از وقتی زندگی مستقلی با پژمان شروع کرده ایم سعی کردیم اینطوری نباشیم و این روش رو ادامه میدیم . ولی به هر حال جدا فکر میکنم دیگه اون زمونای قدیم که مردم راحت زندگی میکردند و همیشه دور هم جمع بودند و سر یک سفره همیشه یک عالمه آدم می نشست گذشته . الان خانواده ها به پرجمعیتی قدیم نیست . زندگی ها سخت تر شده . گرفتاری ها بیشتر شده . راه ها دورتر شده . هزینه ها بالاتر رفته . خوبه که هممون به این نکات توجه کنیم . چه وقتی مهمون برامون میاد ، چه وقتی مهمون میشیم . خیلی خوب و دلچسبه وقتی آدم مهمون های راحت داره . مطمئن باشی اگه بهشون بگی که باید برای دیدن دوستت تنهایی بری بیرون ناراحت نمیشن و درک میکنن . به همین سادگی . اتفاقا من فکر میکنم مسئله مالی با اینکه مهمه اما نسبت به چیزای دیگه کم اهمیت تره . به هر حال این بود انشای من در مورد مهمان .


حالا بی خیال این حرفا .


شله زرد رو بچسب که من امروز برای اولین بار درست کردم و چقدر هم خوشمزه شد . ( تعریف از خود نباشه که هست !!! ) هیچ دلیلی هم برای درست کردنش نداشتم فقط چند وقتی بود هوس کرده بودم . کلی فکر کردم که روش چی بکشم آخر تصمیم گرفتم عکس یک بز ایرانی قدیمی بکشم . الان که دارم مینویسم این بز بیچاره رفته تو شکم من و پژمان اما خاطره اش برای همیشه پیش ما و شما زنده خواهد ماند . مگه نه ؟
7 Comments:
Anonymous Anonymous said...
سلام چه شله زرد خوشگلی.
راستی ها .. وای از دست تلفن نکردن. مخصوصا آدم اگر یادش باشه قبل از اومدن چند بار زنگ زده بودن!!

Blogger mana said...
mmmmmmmm; che kardi khahari ba in shole zardet;)

Anonymous Anonymous said...
چطوری خانوم جون؟ ببین من می خوام یه گروه وبلاگی راه بندازم....من یه وبلاگ نویس دیگه هم پیدا کردم :) راستی آقا شووووهر من وبلاگ آقا پژمان رو خیلی دوست داره...کلی تعریف می کرد....بیاین همه با هم به وبلاگ گروهی در مورد دبی و زندگی در اون بسازیم :) جالب می شه

Anonymous Anonymous said...
بزه خیلی خوشگل بود خانم هنرمند

Anonymous Anonymous said...
عجب شله زردی.... به به...چه اون بزه بانمکه.حیف شد خوردینش...پسست قبلیت خیلی به دلم نشست.خوشگل نوشته بودی.کاش منم بتونم همین قدر رک باشم و راحت....

Anonymous Anonymous said...
تجربه های ارزنده و خوبی راجب مهمانی و میزبانی بود.اینجا خیلی به دردم می خوره.اگه شعله زردتون نذریه واسه من هم بفرستین.

Anonymous Anonymous said...
چه شله زرد خوشگلی....نوش جونتون خانومی