این قضیه آیین مهمون شدن فقط یک درد دل بود خیلی به خودتون نگیرید . من خودم هم به اجبار گاهی به این شکل مهمون کسانی بوده ام و همیشه قدردانشون هستم اما باور کنید که انتخابی نبوده و از سر جبر بوده و تا جایی که از دستم بر اومده سعی کردم بعدش جبران کنم . شاید هم موفق نشده باشم و اون میزبان بیچاره الان دلش خون باشه از دست من . به هر حال از وقتی زندگی مستقلی با پژمان شروع کرده ایم سعی کردیم اینطوری نباشیم و این روش رو ادامه میدیم . ولی به هر حال جدا فکر میکنم دیگه اون زمونای قدیم که مردم راحت زندگی میکردند و همیشه دور هم جمع بودند و سر یک سفره همیشه یک عالمه آدم می نشست گذشته . الان خانواده ها به پرجمعیتی قدیم نیست . زندگی ها سخت تر شده . گرفتاری ها بیشتر شده . راه ها دورتر شده . هزینه ها بالاتر رفته . خوبه که هممون به این نکات توجه کنیم . چه وقتی مهمون برامون میاد ، چه وقتی مهمون میشیم . خیلی خوب و دلچسبه وقتی آدم مهمون های راحت داره . مطمئن باشی اگه بهشون بگی که باید برای دیدن دوستت تنهایی بری بیرون ناراحت نمیشن و درک میکنن . به همین سادگی . اتفاقا من فکر میکنم مسئله مالی با اینکه مهمه اما نسبت به چیزای دیگه کم اهمیت تره . به هر حال این بود انشای من در مورد
مهمان .
حالا بی خیال این حرفا .
شله زرد رو بچسب که من امروز برای اولین بار درست کردم و چقدر هم خوشمزه شد . ( تعریف از خود نباشه که هست !!! ) هیچ دلیلی هم برای درست کردنش نداشتم فقط چند وقتی بود هوس کرده بودم . کلی فکر کردم که روش چی بکشم آخر تصمیم گرفتم عکس یک بز ایرانی قدیمی بکشم . الان که دارم مینویسم این بز بیچاره رفته تو شکم من و پژمان اما خاطره اش برای همیشه پیش ما و شما زنده خواهد ماند . مگه نه ؟
راستی ها .. وای از دست تلفن نکردن. مخصوصا آدم اگر یادش باشه قبل از اومدن چند بار زنگ زده بودن!!