دوشنبه ، بیست و سوم اکتبر
بعد از مسجد رفتیم به سمت "
شنگریلا هتل " . اون بالاها تو ارتفاعات مسقط بود . باید از ی
ک کوهی میرفتیم بالا تا برسیم به هتل . جاده ش کوهستانی بود یعنی اصلا داشتیم کوه رو میرفتیم بالا . یک جایی اون وسطای راه یک چشم انداز خیلی خیلی زیبا داشت به دریای عمان . آب دریای عمان خیلی آبی بود و آروم . وقتی کنار دریا واستاده بودیم هیچ صدایی از دریا نمی اومد . آروم آروم . چشم اندازاش یک خرده شبیه بود به چشم اندازهایی که در شهر " مارسی " دیده بودم . هوا هم حسابی یاری کرده و نور خوبی داشتیم امروز برای عکاسی . حسابی از دیدن طبیعت اینجا کیفور شدیم . هتل شنگریلا خیلی زیبا بود . یکی از زیباترین توالت های عمرمو اونجا دیدم . توالت یکی از جاهاییه که نمیشه ازش گذشت و زیارتش نکرد . ما اینیم . ساحل خیلی قشنگی هم داشت برای شنا . اگه خواستین برین مسقط و محدودیتی هم تو پول خرج کردن نداشتین حتما برین " هتل شنگریلا " . بعد از اونجا باز دوباره راه افتادیم تو شهر و به همه سوراخ سمبه هاش سر کشیدیم . رفتیم یک جا کنار آب که ساحل صخره ای داشت . روی صخره ها پر از خرچنگ بود و توی آب پر از ماهی های رنگارنگ . آب زلال بود به حدی که تمام ماهی ها دیده میشدند . ماهی های کوچولو و رنگارنگ .
بعد از اون هم رفتیم یک ساحل دیگه . شلوارامونو زدیم بالا و کنار ساحل قدم زدیم . دیگه از روی نقشه جایی نمونده بود که ندیده باشیم . برگشتیم هتل . یک خرده استراحت کردیم و عکسهایی که گرفته بودیم رو تماشا کردیم . البته پژمان با دوربین آنالوگ عکاسی کرده و نتیجه اش فعلا معلوم نیست . عکسای مسجد رو که دیدم داغ دلم تازه شد و تصمیم گرفتیم دوباره بریم مسجد که درست و حسابی و با سه پایه عکس بگیرم . هتلمون خیلی به مسجد سلطان قابوس نزدیکه . خوشبختانه بعد از نماز مغرب رسیدیم . نماز تموم شده بود و تو حیاط مسجد سفره بزرگی پهن کرده بودند و داشتند افطار میکردند . ب
الاخره عید شد یا نشده هنوز ؟
یک ساعت و نیم عکس گرفتم و پژمان با قدماش فرش نمازخونه رو اندازه گرفت . فرشش مربع نبود چون صد و ده قدم در نود و دو قدم معمولی بود . حالا فقط مونده ببینیم هر قدم پژمان چقدره . فقط میدونم خیلی بیشتر از اون چیزیه که قبلا نوشتم . کنار فرش نوشته شده بود : بافته شده توسط فرش مشهد ایران برای مسجد جامع سلطان قابوس از سال هزار و نهصد و نود و هفت تا دو هزار . سه سال بافتش طول کشیده . ما نفهمیدیم فرش دست بافت بود یا ماشینی چون هیچ کدوممون ازین چیزا سر در نمیاریم اما با توجه به اینکه فرش مربوط به شرکت فرش مشهد بود باید ماشینی باشه . جالبیش اینجا بود فرش دقیقا برای اونجا بافته شده بود چون مثلا ستونهای خیلی پهن وسط مسجد از وسط فرش دراومده بود و فرش با توجه به اونا بافته شده بود و خلاصه باید خودتون ببینید . حالا عکساشو براتون میگذارم .
امشب که رفتیم توی مسجد و نورهای داخلش رو از نزدیک دیدم نظرم در مورد نور پردازیش که گفته بودم چیز خاصی نیست عوض شد . البته از بیرون واقعا نور خاصی نداره . از داخل قشنگتره . نور پردازیش بیشتر داخلیه .
بعد از مسجد رفتیم شام خوردیم و برگشتیم هتل که زودتر بخوابیم برای اینکه صبح زود بیدار شیم و زود راه بیافتیم به سمت صلاله .
پ . ن : هر قدم پژمان حدود چهل و پنج سانتیمتره .
پاريس رو زيارت کنم .