سه شنبه ، بیست و چهارم اکتبر
............................................................
الان پژمان داره رانندگی میکنه . چهارصد کیلومتر دیگه مونده به صلاله . ششصد تاشو اومدیم . ساعت شش بیدار شدیم . صبحانه خوردیم و چک آوت کردیم و راه افتادیم . یخ های خشکمون رو داده بودیم که بذارن تو فریزر برای کلمن اما خنگا یادشون رفته بود . مجبور شدیم یخ معمولی بریزیم تو کلمن . یک کلمن خوبی خریدیم شب قبل از سفرمون که قشنگ سی و شش ساعت توش آب خنک داشتیم .
ساعت الان یک ربع به دو بعد از ظهره . امروز اینجا عیده . دقیقا الان شش ساعته
که راه افتادیم . سه ساعت من رانندگی کردم و سه ساعت هم پژمان . جاده مسقط به صلاله خیلی خلوته . تا اینجا که همش خشک بوده ولی جاده راحتی بوده . شبیه جاده های تو فیلم " یو ترن " ه . کلی هم شتر دیدم . یکیشون که داشت وسط جاده پیاده روی میکرد . خیلی هم خوش قد و بالا بود . با دلخوری از جاده رفت کنار تا ما رد بشیم . تفریحمون اینه که به ماشینهایی که رد میشن چراغ بدیم و دست تکون بدیم . از کنار هم میگذریم و بدون هیچ وجه اشتراکی فقط یک انرژی رد و بدل میکنیم و میریم . ماشین های پلاک امارات تو این جاده کم نبودن . اینطوریه که الان هر پنج دقیقه یک ماشین از روبرو میاد و جز چند ماشین سنگین که یواش میرفتند ما از هیچ ماشینی سبقت نگرفتیم . خب یعنی ماشینی نبوده . جاده اختصاصیه . چهارمضراب " خزان " پرویز مشکاتیان رو داریم گوش میکنیم . آلبوم " مژده بهار " .
خیلی امروز یاد مسافرتهایی افتادم که با مامان و بابام و مانا با ماشین میرفتیم . قبل از اینکه ویلای کلاردشت رو بسازیم به همه جای ایران سر زدیم با ماشین ولی بعد از اینکه کلاردشت آماده شد دیگه هر فرصتی پیش می اومد میرفتیم اونجا . خیلی خاطره دارم از مسافرتهای زمینی داخل ایران . ازاون استیشن نخودی رنگی که بابا صندلی عقبشو برامون میخوابوند و ما اون پشت برای خودمون حالی میکردیم . می خوابیدیم ، بازی میکردیم . یاد اون اسمارتیزه افتادم که درش تو کلمن باز شده بود و رنگ همشون رفته بود و من چقدر گریه کردم . بچگیه دیگه .
فکر کنم مامان و بابام هم الان تو راه یک جایی باشن . حتما میرن سفر چون چند روز ایران هم تعطیله . مانا هم که برای خودش یک جایی میره لابد . عجب خانواده ای . اگه الان روی نقشه جای ما رو علامت بذارن ما نزدیک خط استواییم ، مامان و بابام وسطن و مانا شمال . به به .
پس با توجه به غنای رنگ این قالی و همه موارد نتیجه میگیریم که قالی بسیار نفیس دستبافت هست که در شرکت فرش آستان قدس رضوی مشهد و یا شرکت سهامی فرش مشهد بافته شده. هزینه بافت این قالی حدودا 600میلیون تومان هست.که البته مبلغی که از دولت عمان گرفته اند خیلی بالاتر از این حرفهاست .
http://www.radcom.ir/works/iran-carpet/persian/wonder/intro.htm
یکی از اساتید نایاب فرش ایران .
چون نیکی از یک قسمت کوچکش عکس گرفته بود نمی دونستم این همون فرش هست.من نقشه و طرح این فرش که روی کاغذی به ابعاد 36*28متر طراحی شده دیدم.البته در این نوع طراحیها فقط 1/4فرش طراحی می شود.هزینه بافت و تکمیلش بالای 1 میلیارد تومان بود