دیشب رفتیم یک رستوران ایرانی . البته نرفته بودیم که چیزی بخوریم فقط یک قرار داشتیم اونجا و به اجبار یک چیزی هم سفارش دادیم که صدای صاحب رستوران در نیاد که ای کاش درمی اومد . من نمی دونم آخه چرا آدم باید کاری رو انجام بده که هیچ تخصصی درموردش نداره . یک منو دادند دست ما که توش همه چی پیدا میشد . از قهوه اسپرسو تا کوفته تبریزی . خیلی سعی کرده بودند که فضای خوبی تو رستوران ایجاد کنند اما کاملا معلوم بود که بدون عمقه . از یک طرف کلی شمع روشن کرده بودند که یک خرده باحال بشه و از طرف دیگه عین بقالی ها دم صندوق یک عالمه آدامس و کیت کت و قاقالی لی می فروختند . رستورانه قابلیت داشت که باحال بشه اما تقریبا ریده بودند توش . ( ببخشید )
قیافه خانمی که به نظر می اومد صاحب رستوران باشه به قدری تلخ بود که نگو . انگار چشم دیدن هیچکس رو نداشت . ترسناک بود . من فقط برای خالی نبودن عریضه و بدون اینکه فکر کنم اینجا یک رستوران ایرانیه و بهتره مثلا توش فالوده بخورم تا اسپرسو ، یک اسپرسو سفارش دادم . چند ثانیه بعد یک فنجون خیلی قر و قمیش دار گذاشت جلوم که تا خرخره اش پر بود . والله ما هر جای دنیا اسپرسو خوره بودیم یادمونه شات اسپرسو خیلی کمه و اصلا حال اسپرسو به کم بودن و قوی بودنشه . یادم ن
بود که ایرانی ها بد میدونند سر لیوان یا فنجون خالی باشه و همیشه هر ظرفی رو تا جایی که میشه پر میکنند که یک وقت خدایی نکرده نگن طرف خسیس یا نادار بوده . خلاصه چشمتون روز بد نبینه تا چشمم افتاد به فنجون فهمیدم اوضاع از چه قراره . اولا که کف روی اسپرسو بعد از چند ثانیه شروع به ناپدید شدن کرد . بوش کردم ، بوی آب میداد . چشیدم ، خدا نصیب نکنه . در نهایت بی سلیقگی و بی انگیزگی دو تا شکر کوچولوی بی ریخت گذاشته بودند تو همون نعلبکی پیچ و تاب دار . یک خرده شکر ریختم و دوباره امتحان کردم اما باز هم نشد . از خیرش ( شرش ) گذشتم . دوست همراهم هم یک نسکافه سفارش داد که دست کمی از اسپرسو من نداشت . من از رنگ قهوه میتونم تشخیص بدم چه خبره . آدم یا قهوه میخوره یا نمی خوره اما اینکه یک قهوه آشغال بخوره غیر قابل تحمله . خیلی ها هستند که از قهوه استفاده میکنند فقط برای اینکه فکر میکنند با کلاسه . یک نفر رو میشناسم که هر وقت میرم خونشون خیلی اصرار داره برام نسکافه درست کنه . یک بسته ازین نسکافه های آماده که با شکر و کافی میت همراهه و برای یک ماگ بسه رو میریزه تو سه تا ماگ . مزه آب جوب (جوی ) میده . بابا جان شما که سوادتون زیاده و تو کشور خارجکی هم زندگی میکنید حداقل روی اون بسته لعنتی رو بخون که آب زیپو به شکم خلق الله نبندی .
پژمان هم یک کلاب ساندویچ سفارش داد که مزه ساندویچهای مدرسه ( از نوع خیلی بیمزه ) رو می داد . فقط خندیدیم . کاری از دستمون بر نمی اومد . گفتیم صورت حساب رو بیاره که سریع بزنیم بیرون . به خدا من اصلا دلم نمی خواد اینجا از ایرانی ها بد بگم و همش بزنم تو سرشون اما خودشون باعث میشن . منم ایرانیم ولی خیلی حرصم میگیره و نمی تونم هیچی نگم . صورتحسابمون ازین قرار بود : هشت درهم اسپرسو ، هفت درهم نسکافه ، پانزده درهم ساندویچ ، پنج درهم سرویس و پانزده درهم هم شارژ میز !!!!!!!!!!! این آخریشو دیگه ما ندیده بودیم واالله . شارژ میز برای چی ؟ نه موزیک داشت ، نه فضای خاصی . حتی از معمولی هم بد تر بود . چقدر آدم باید حرص بخوره . شاید هم برای تماشای ریخت نحس خانم صاحب رستوران باید پانزده درهم می دادیم . لحظه ای که می خواستیم از در رستوران بیاییم بیرون اتفاقا گارسنی که به میز ما سرویس می داد میخواست بیاد داخل . یک نگاهی به ما کرد که میخواستیم در رو باز کنیم و خارج بشیم ، در کمال بی ادبی و پررویی در رو برای خودش باز کرد و قبل از ما اومد داخل و در رو بست . به این میگن یک گارسن معرکه !
خیلی چیزهای بد دیگه هم بود که دیگه بی خیال . الان همش دارم به این فکر میکنم که بگم البته فلان خوبی رو هم داشت اما هیچی پیدا نمی کنم . چه حیف .
خوش باشی .
gofti sandevichhaye madrese va maro bordi too hamoon halo hava