ماشاالله ماشاالله همتون تو این چند روز که من به اینترنت دسترسی نداشتم خیلی فعالیت کردین . تقریبا هشت ساعت طول کشید تا تونستم خودمو بهتون برسونم .
ما پنجشنبه شب برگشتیم دبی یک روز زودتر از برناممون . قرار بود از صلاله بریم به یک شهر دیگه و شب اونجا بمونیم و جمعه تا ظهر تو همون شهر بگردیم و از اونجا از یک جاده دیگه برگردیم دبی اما در لحظات آخر چهارشنبه شب تصمیم گرفتیم یک کله از صلاله برگردیم دبی . این به معنای پانزده ساعت رانندگی بود که به جان خریدیم . ساعت نه صبح از هتل اومدیم بیرون و دوازده شب تو پارکینگ خونمون بودیم . وقتی از مسقط میرفتیم به سمت صلاله با خودمون گفتیم دیگه برنمیگردیم مسقط اما دوباره برگشتیم . من میگم اتفاقی که دو بار میافته ، سه بار هم خواهد افتاد . زندگی هم به همین اندازه غیر قابل پیش بینیه . اصلا نمی تونی بگی چه اتفاقی دیگه نمی افته یا می افته !!!
کلا سه هزار و پانصد و پنجاه کیلومتر رانندگی کردیم که از این همه فقط هزار تاشو من روندم . بیشتر بار رانندگی رو دوش پژمان بود . خدایی نکرده مردی گفتن !!!!
چیزایی که قبلا نوشتم رو ادامه این پست میگذارم .
......................................................................................
چهار شنبه ، بیست و پنجم اکتبر
عجب هتل گرونی ! عمرا من ده هزار تومان بدم پول اینترنت برای یک ساعت . من ص
برم زیاده . گفتم صبر، یاد صبر ایوب افتادم . امروز رفتیم سر قبر ایوب پیامبر . اینقدر گنده بود که نگو . جای پاش هم روی زمین بود . کاملا دو برابر پای پژمان بود . من سریعا یاد هاگرید مدرسه هاگوارتز افتادم . اگه کسی در مورد ایوب نبی اطلاعاتی داره برای من بنویسه البته خودم هم جستجو خواهم کرد . آرامگاهش بالای یک کوهی بود که راه و طبیعت خیلی قشنگی داشت . اسم منطقه اتین بود . رفتیم اون بالای کوه و یک عالمه شتر و گاو دیدیم . طبیعتش فوق العاده ست .
بعد از اونجا رفتیم یک منطقه دیگه شهر برای ویزیت کردن یک ساختمان قدیمی که متعلق به والی شهر " طاقه " بوده در بیشتر از صد سال پیش . بازسازیش کرده بودند اما ویژگی های قدیمیشو حفظ کرده بودند . اون هم خیلی قشنگ بود . بعدش از یک جاده خاکی رفتیم بالا و چشممون به اقیانوس هند یا همون دریای عرب روشن شد . ما بالای صخره ها بودیم و د
ریا خیلی خیلی پایین تر از ما بود . موجهای بزرگ و کف آلود میرفتند به سمت ساحل . آب خیلی آبی بود . نمی تونم توضیح بدم حتی تو عکس هم نمی تونم اون چیزهایی که دیدیم رو بهتون نشون بدم . اینجور تجربه ها شخصیه . با عکس و تعریف کردن حق مطلب ادا نمیشه .
بعدش رفتیم تو شهر دنبال بازار صنایع دستی گشتیم که تعطیل بود و بعد اومدیم هتل و رفتیم شنا کردیم و بعد دوباره رفتیم تو شهر گشتیم . یک چیز جالب در مورد عمانی ها این که انگلیسیشون خیلی ضعیفه . مردم عادی که تقریبا اصلا انگلیسی نمی دونند . یک چیز جالب در مورد صلاله اینکه تو خیابونها به فاصله هر صد قدم یک سلمونی هست . اصلا اغراق نمی کنم . فکر کنم هر کس از مامانش قهر میکنه میره سلمونی میزنه مثل ایران که هر کی از مامانش قهر میکنه خواننده میشه . الان تو هتل ولو شده ایم . یک فیلم فرانسوی خیلی قشنگ دیدم که اسمشو نمی دونم . اما سوژه خیلی جالبی بود . فرار از گذشته .
خیلی خوابم میاد . دیگه تعطیلم .
شب بخیر .