2006/12/02
بارون می بارد
هر چی ذوق و شوق نوشتن داشتم دیروز ، این بلاگ اسپات حالمو گرفت . باز نمیشد لعنتی .

صبح ساعت هفت و نیم بیدار شدم دیدم چه بارونی داره میاد ، بیا و ببین . گوشه های پنجره ها روچک کردم و دیدم که همه چیز روبراهه و آب نمیاد تو . بعد هم خوشحال از اینکه پارسال به فکر امسال بودم و پنجره ها رو درست کرده بودیم رفتم راحت خوابیدم . ساعت نه و نیم چشمم رو باز کردم دیدم پژمان داره کف اتاق رو با حوله خشک میکنه . فهمیدم که زیادی خوشبین بودم . هر چی حوله تو خونه داشتیم گذاشتیم لبه پنجره ها که از ریزش آب دماغ پنجره هامون جلوگیری کنیم و خلاصه تا بعد از ظهر سرمون گرم بود . چه بارونی می اومد . تمام خیابونا رفته بود زیر آب . بعضی از قسمتهای خیابون ها ماشین ها تا چراغهاشون تو آب فرو میرفتند . یک عالمه ازین ماشینهای مکنده اومده بودند و داشتند آب ها رو می مکیدند تا رفت و آمد ماشینها آسون بشه . این کشور اصلا برای بارش باران هایی با این حجم آمادگی نداره . واقعا برای چنین شرایطی پیش بینی ندارن . آدم اینجور مواقع احساس میکنه همه زیباییها و جذابیتهای دبی خیلی ظاهری و تو خالی هستند . زیرشون هیچی نیست .

بعدازظهر دیگه از خونه زدیم بیرون و رفتیم به سمت بزرگراه شیخ زاید . دلمون میخواست ازین هوای عالی استفاده کنیم و بریم سمت جمیرا و یک استارباکسی چیزی پیدا کنیم و یک قهوه تو هوای بارونی بنوشیم اما دوباره بارون شروع شد و ما رو کشوند به سمت امارات مال . تصورم این بود که مردم نشستند تو خونشون و احتمالا باید خلوت باشه اما اصلا اینطور نبود . خلاصه توفیق اجباری حاصل شد که چند تا دوست رو ببینیم و با هم گپ بزنیم .

چند تا عکس هم از خیابونا گرفتم در هوای بارانی .

1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
man asheghe barunam be khosus rah raftane zire barun albate ba chtar!!
inja ham baske barun nemiad juye ab nadaran ke aba az tush rad she baraye hamin vaghti barun miad hame ja pore ab mishe!!