2005/11/16
تمام خيابان پر بود از هيزم های آماده سوختن . چه قشنگ که همه اينجا برای گرم شدن آتش روشن می کنند . تصور يک شومينه روشن خيلی لذتبخش بود . مثل شمال ايران . درهوای سرد کنار شومينه بشينی و صورتت از آتيش سرخ بشه و دلت نخواد از جات بلند شی .
يک عده آدم ! تعدادشون زياد نيست . دارن ميان به سمت ما . يک چيزی رو دستاشونه . پارچه قرمزی روش کشيدند . يک جسد . جسد مردی هندو که زانوانش جمع است . دراز کشيده اما پاهاش صاف نيست . لابد يکی از همين خيابان خوابها بوده که ساعتها بعد از مردنش به دادش رسيدند . زانوان خشک شده اش مشکلی ايجاد نخواهد کرد . اين هيزمها تبديل به خاکسترش خواهند کرد .

محل مخصوص سوزاندن مردگان . اين همه چوب برای گرم شدن ابدی هستند . در هر محله مکانی مخصوص برای سوزاندن مردگان وجود دارد . روی خاک گودالی به عمق ۲۰ سانتيمتر حفر کرده اند . به اندازه ای که يک نفر در آن دراز بکشد و هم سطح زمين شود . روی گودال با چوبهای آماده سوختن پوشيده می شود . ۲ ساعت طول ميکشد . نيمکتهايی برای همراهان مرده ها در نظر گرفته شده که ۲ ساعت به انتظار بنشينند برای تماشا و گرفتن خاکستر .

انبرهايی که به ديوار آويزون شده اند برای اين کار هستند . دندانها ، ناخنها و مقداری استخوان چيزهايی هستند که بعد از ۲ ساعت باقی خواهند ماند برای سپرده شدن به گنگ مقدس .
احساس ميکردم با هر نفسی که ميکشم مقداری خاکستر معلق در هوا را استشمام ميکنم که چند ساعت پيش آدم زنده ای بوده .
احساس عجيبی بود . دوباره به خيابان پر از چوب نگاه کردم . ديگه ياد شومينه و شمال و هوای سرد نيافتادم . اين چوبها نصيب چه کسانی خواهند شد ؟
عکسها از مجموعه عکسهای خودم در فليکر