یک چیزی یادم افتاد که دیشب تو اعترافاتم ننوشتم . اونم اینکه وقتی بچه بودم ظهرها که مامانم میخوابید و فکر میکرد منم خوابم یواشکی میرفتم سر یخچال و با انگشت کوچیکم از تو قوطی رب ، رب گوجه فرنگی میخوردم و کیف میکردم . خیلی بهم مزه میداد . یک دفعه هم وقتی داشتم رب میخوردم چشمم افتاد به شیشه سس مایونز . شیشه رو برداشتم و همینطور که داشتم انگشت انگشت سس مایونز میخوردم یکدفعه مامانم اومد . اینقدر غرق سس خوردن بودم که از دیدن مامانم ترسیدم و شیشه سس از دستم افتاد و خرد شد .
نمی دونم چرا یواشکی این کار رو میکردم . شاید به خاطر اینکه مامانم اجازه نمی داده رب و سس خالی بخورم .
enghad khoshmazze booood.albate baiad khoshk mikhordi