2006/12/23
باز هم اعتراف
یک چیزی یادم افتاد که دیشب تو اعترافاتم ننوشتم . اونم اینکه وقتی بچه بودم ظهرها که مامانم میخوابید و فکر میکرد منم خوابم یواشکی میرفتم سر یخچال و با انگشت کوچیکم از تو قوطی رب ، رب گوجه فرنگی میخوردم و کیف میکردم . خیلی بهم مزه میداد . یک دفعه هم وقتی داشتم رب میخوردم چشمم افتاد به شیشه سس مایونز . شیشه رو برداشتم و همینطور که داشتم انگشت انگشت سس مایونز میخوردم یکدفعه مامانم اومد . اینقدر غرق سس خوردن بودم که از دیدن مامانم ترسیدم و شیشه سس از دستم افتاد و خرد شد .
نمی دونم چرا یواشکی این کار رو میکردم . شاید به خاطر اینکه مامانم اجازه نمی داده رب و سس خالی بخورم .
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
این حرفات خیلی انرزی منفی میده به ادم

Anonymous Anonymous said...
منظورم پست قبلیت بود

Blogger Behdad Bordbar said...
bebinam shir khoshk khahar baradare kochiket o nemikhordiii?
enghad khoshmazze booood.albate baiad khoshk mikhordi