آخرین پست سال دوهزار و شش رو درحال نوشیدن یک لیوان چای جاسمین داغ اینجا میذارم .
یکی از کارهای مثبتی که در روزهای پایان سال دوهزار و شش انجام دادم این بود که خودم به تنهایی موهامو رنگ کردم البته این دفعه عین بچه آدم و با قلم مو و شونه و ... نه مثل دفعه پیش که رنگها رو عین ماست با دستم مالیدم روی موهام و ماساژ دادم . البته در نهایت
نتیجه هر دو یکی شد ولی این بار احساس کردم کار رو درست انجام داده ام .
دیروز روز عجیبی بود . خیلی با خودم درگیر شده بودم . اینکه چقدر خودمو می شناسم و اینکه چقدر به احساسات خودم توجه میکنم . اینکه چرا بعضی وقتها به چیزهایی که احساس میکنم اعتماد نمیکنم یا بهتر بگم ، توجه نمی کنم .
مامانم زنگ زد و یک خبر بد بهم داد . خبر مرگ کسی که من اصلا ندیده بودمش اما احساس خوبی بهش داشتم و اصلا موقع مرگش نبود و خلاصه حسابی رفته بودم تو فکر . به مرگ همه اطرافیانم فکر کردم . خودمو تو موقعیتهای مختلف قرار می دادم و برای همین همش احساس گریه داشتم . همیشه وحشت دارم از مرگ پدر و مادرم . نمی دونم بعدش چی میشه . به مرگ خودم که فکر میکنم فقط یک نقطه تاریک توش هست اونم اینکه اگر من بمیرم زندگی پدر و مادرم رو تباه میکنم . به همین دلیل فقط دلم نمی خواد زودتر از اونا از این دنیا برم .
دیروز چهارمین سالگرد فوت مامان بزرگم هم بود و به طور کاملا اتفاقی از صبح تا شب همش موزیک آذری گوش میدادیم و خب این موسیقی مورد علاقه مامان بزرگم بود و منم از خیلی از ترانه هاش خاطرات زیادی داشتم .
امشب می خواییم بریم یک جایی که موقع سال نو آتیش بازی تماشا کنیم . هوای دبی بسیار خنکه و اگه از نوشیدنیهای گرم کننده استفاده نمیکنید لباس گرم فراموش نشه .
سال خوبی داشته باشین .
adamo yade mohaye rose to film titanic mindaze:)
man ham baraye to va khonevadat sale khoshi arezoo mikonam:)
sale khoobi dashte bashi
khodaa roohesh ro shad koneh
az pejhman ham kolli tashakor konid