چقدر کيف ميکنم وقتی به آشپزخونه نگاه ميکنم . ديروز در يک حرکت گروهی آشپزخونه رو مثل گل کرديم . از اون خونه تکونی های اساسی بود . به همين خاطر تا چند روز آشپزخونه رو تعطيل کردم تا همينطوری تميز بمونه !!!!
عدسها هم در مرحله خوبی هستند . جوونه های سبز زدند .
الان مانا داره برام والس شماره ۱۰ شوپن رو ميزنه .
ديشب يک خواب قشنگ ديدم . داشتم با هواپيمايی که خودم خلبانش بودم پرواز ميکردم و با سرعت زياد از روی دريا ميگذشتم . خيلی سريع پرواز ميکردم . بايد به جايی ميرسيدم . ديرم شده بود . جالب اينجا بود که وقتی رسيدم روی دو تا پای خودم فرود اومدم و دو بال بزرگ به من چسبيده بودند . خيلی لذتبخش بود .
بعدش خواب يکی از دوستامو دیدم که با هم داشتيم تو بلوار ملک آباد مشهد ماشين سواری ميکرديم . البته بلوار ملک آباد مثل قديما پر بود از درختان بلند و کهنسال که سراشونو در هم فرو برده بودند و من هميشه عاشق سايه ای بودم که تو اين خيابون بود و حالا نيست .
چند سال پيش يک بار خواب ديدم با هواپيما از روی يک اقيانوس آبی و زيبا ميگذريم که پر بود از جزيره های کوچيک و بزرگ. خيلی از خوابم لذت بردم ولی اصلا نمی دونستم اينجا کجاست . سال بعد از اون خواب اين صحنه رو در بيداری ديدم وقتی داشتیم ميرفتيم لاس پالماس . جالب اينجا بود که من تا وقتی سوار هواپيما شديم نمی دونستم
لاس پالماس يکی از مجمع الجزاير قناريه .