2007/01/03
چند کلمه حرف
دیروز حسابی کله پا شده بودم . تب کرده بودم و تمام بدنم یخ زده بود . احساس میکردم آب بدنم تموم شده و ماهیچه هام مثل مومیایی ها خشک شده اند . الان خوبم . نمی دونم چی بود که اومد و رفت ؟؟؟
من دیشب یک خواب خیلی بد دیدم . با اینکه من هیچوقت بمباران و موشک باران و جنگ ندیدم ( چون زمان جنگ ما مشهد زندگی میکردیم و اونجا هیییییییچ خبری نبود ) دیشب خواب موشک باران دیدم . خواب دیدم که تهران داره موشک باران میشه و تعداد موشکها اینقدر زیاده که عین ستاره تو آسمون دیده میشن و همینطور فرود میان روی سرمون . خیلی ترسیده بودم . وحشت همه وجودمو گرفته بود . خدا رو شکر که خواب بود .
امیدوارم تو این چند ماه آینده هیچ اتفاق سیاسی جدی برای ایران نیافته که باز برای ویزا و این چیزا، ایرانی بودنمون رو بکوبن تو فرق سرمون .
دیروز اصلا میل به غذا و خوراکی نداشتم . حالا تو اون وضعیت هوس کیک پختن هم کرده بودم . علت اصلیش این بود که یکی از همسایه هامون تو هفته گذشته دو دفعه خوراکی های خوشمزه برامون آورده بود و من میخواستم ظرفشو با کیک برگردونم . یکی از همون کیک شکلاتی ها پختم و خودم هم ازش خوردم بلکه یک خرده گرمم کنه . الان اینقدر گشنمه که نمی تونم تصمیم بگیرم چی بخورم .
راستی این سریال " باغ مظفر " رو میبینین ؟ به نظر من هنوز به خوبی " برره " نشده اما بعضی قسمتهاش خیلی خوبه .
1 Comments:
Blogger سيزيف said...
می خونمت