چه خبر بود دیشب اینجا . جشن و سروری به پا کرده بودند که بیا و ببین . تمام خیابون الضیافه و کل خیابون جمیرا بند اومده بود . پر از ماشین های رنگ شده و پرچم و برف شادی و بوق و عروسک های گنده و دختر و پسرهایی که از شادی ، سر از پا نمی شناختن . تا ساعت چهار صبح که من بیدار بودم همچنان صدای بوق و شادی می اومد . همه این سر و صداها برای این بود که تیم فوتبال امارات جام کشورهای خلیج فارس رو برد و بهانه ای شد برای شادی مردم . ما هم با چند تا از دوستامون که از ایران اومده بودند قرار داشتیم تو یک کافه تو خیابون جمیرا و درست در مرکز شادی و شلوغ پلوغی بودیم .
یادم افتاد از روزهایی که تیم فوتبال ایران برنده میشد و من اصلا دوست نداشتم پامو بذارم تو خیابون و هیچوقت هم این کار رو نکردم . احساس ناامنی میکردم . می ترسیدم این همه انرژی های نهفته و خفه شده جوونای ایرانی که به بهانه فوتبال آزاد شده صرف کارهای پیش بینی نشده و خطرناک شود . اما دیشب اصلا این احساس رو نداشتم راحت بین مردم قدم زدیم و تو شادیشون شرکت کردیم . تنوعی بود برامون . تا به حال تو امارات جشن این مدلی ندیده بودم .
علی عشق دوبی از مشهد!