تعطیلات هفده روزه به من که خوش گذشت . کلی وبلاگ خوندم وبا دوستان وبلاگی که در دبی پیدا کرده ام معاشرت کردم و چند تا کار کوچیک جایگزین وبلاگ نویسی کردم که خب برای خودم خیلی خوب بود . چند تا مهمون برامون اومد که خیلی با هم بهمون خوش گذشت و برای اولین بار بود که وقتی مهمونامون داشتند میرفتند احساس کردم که بازم دلم میخواد بمونن . یعنی خیلی شیرین اومدند و شیرین رفتند . علتش هم این بود که فقط چهار روز موندند و این تایم خیلی دلچسبیه برای مهمون داری . دوم اینکه خودشون از پس کارهای خودشون بر می اومدند و هیچ دردسری برای ما نداشتند . یک دلیل دیگه اش هم این بود که دبی رو درست میدیدند . بیخودی اظهار نظرهای تخمی نمیکردند و بی طرفانه امارات رو با جاهای دیگه دنیا و ایران مقایسه میکردند که خب این خودش نعمتیه . نه بیخودی تعریف میکردند و نه بیخودی میزدند تو سر این عربا و شهرشون .
باید اعتراف کنم که نمی تونم نقش این وبلاگ رو در پیدا کردن دوستان موافق انکار کنم . چه اونایی که تو دبی با هم معاشرت میکنیم و چه اونایی که اینجا نیستند .
راستی من امسال اصلا حال و هوای عید ندارم . پارسال یک خونه تکونی حسابی کردیم اما امسال ازین خبرا نیست . از هفت سین و سبزه هم خبری نیست . اینم یک جورشه دیگه .
نمایشگاه هنری خلیج که دیروز حسابی خدمتش رسیدیم یکی از نقاط روشن و بسیار امیدوار کننده ایه که باعث میشه روز به روز به این شهر علاقه مند تر بشم . فستیوالهای فیلم ، موزیک ، نمایشگاه ها و گردهمایی های هنری ، ساختمون ها و مراکز فرهنگی ، موزه ها و گالری هایی که روز به روز داره به تعدادشون اضافه میشه و در حال رشد کمی و کیفی هستند ، بسیار خوشحال کننده هستند . این دبی که الان دارم میبینم خیلی خیلی خیلی با دبی که سه سال پیش می دیدم فرق داره .
البته بدیهیه که اصلا نمی خوام دبی رو با شهرهایی مثل نیویورک و پاریس مقایسه کنم . خیلی احمقانه ست بگیم دبی که چیزی نیست پاریس بهتره . این درست مثل مقایسه گوز و شقیقه ست . خوشحالی من از این پیشرفت و تلاشیه که داره انجام میشه و به سرعت و به شدت داره نتیجه میده . نتیجه اینکه پول چیز خوبیه به شرط اینکه ازش به خوبی استفاده بشه . میشه با پول مردم اسلحه خرید و مردم رو کشت . میشه با پول مردم برای مردم امکانات فراهم کرد و زندگی بخشید . اینجوری میشه که زندگی در کنار غریبه ها در بیشتر مواقع راحت تر از زندگی در کشور خودمونه . کلا من با تفکر جهان وطنی خیلی حال میکنم . ایران رو دوست دارم اما جاهای دیگه دنیا رو هم خیلی دوست دارم . دوست دارم همه مرزها رو بردارند و همه به یک زبان مشترک حرف بزنند و حرف بزنند و حرف بزنند و اینقدر حرف بزنند تا همه فرهنگهای دنیا به هم بافته بشن و به یک فرهنگ مشترک برسند . فرهنگ انسانی . دیگه حرفی از رنگ پوست و رنگ مو و رنگ پاسپورت ها نباشه .
آخ که اگه میشد چی میشد !!!!!
:* هنوج همه اش رو نخوندم.بخونم بیام کامنت مرتبط بجارم برات دختر خوشگلم.
:*
اما خدایی با اون قسمت :حرف بزنن.حرف بزنن.حرف بزنن.حرف بزنن.
خیلی موافقم
اونقدر حال میکنم با حرف زدن.(حالا نترسی ازم ها!)فرهنگ انسانی هم (البته با کنار گذاشتن تعصبات دینی)
بسیار بسیار عالیه.
چه زود بگشتي ....قبلا وقت گل ني طولاني تر بود !!!!!!!..به هر حال خوب كردي اومدي .
اگه مایل بودی تجربه هاتونو در رابطه با اون موردی که صحبت کرده بودیم
برام ایمیل کن
چون ما پنج روز دیگه ...اگه عمری بود ... عازمیم
من روی شماره تلفنت خط کشیدم ...چون اصلا نمیدونم چرا اینکارو کردی ..من باشم به کسی که نمی شناسمش هیچوقت
شماره تلفن خونم و نمیدم...شاید مزاحمت
های غیر قابل تصوری درست کنه ..نه؟؟؟
موفق باشید
...
MANELI_S