2007/03/22
Part 3

این نوشته ها مربوط به دو روز پیشه در واقع آخرین ساعات سال هشتاد و پنج .


.........................................


داریم از برلین میریم . تا بیست دقیقه دیگه هتل رو ترک خواهیم کرد و میریم به سمت ایستگاه قطار . ساعت دوازده و نیم ظهر حرکت داریم به سمت متز . بین راه باید دو تا قطار عوض کنیم . خوشحالم که به جای اجاره کردن ماشین ، قطار رو انتخاب کردیم . حالا دیگه با آرامش میریم . استرس پیدا کردن راه و ترس از گم شدن نداریم . میشینیم به تماشای مناظر طبیعی و شهرهای بین راه .
امروز آخرین روز سال هشتاد و پنجه و امشب ظاهرا عیده ولی من مدام این داستان رو فراموش میکنم . اگه تو خونمون بودیم و هفت سین داشتیم اینجوری نبود . حالا امشب میریم خونه مانا و احتمالا یک خرده حال و هوای عید خواهد آمد .
گشت و گذار در برلین رو از دروازه براندنبرگ آغاز کردیم و با همونجا هم تمومش کردیم . یعنی دیشب رفتیم اونجا که شبش رو هم دیده باشیم . روز اول هوا خیلی خوب بود و آفتابی اما از فرداش همش هوای سرد و بارونی داشتیم . انگار واقعا بدنمون به گرمای دبی عادت کرده چون خیلی در برابر سرما کم طاقت شده ام . اما همین سرما هم برای ما تنوع بود و بعد از مدتها حسابی چسبید مخصوصا که کم کم لباس گرم و شال گردن و دستکش پوشیدن داشت یادمون میرفت .
..............................................
برلین رو خیلی بهتر از چیزی که در ذهنم داشتم ، دیدم . من روزی که دیوار برلین رو خراب کردند و دو آلمان غربی و شرقی یکی شدند یادم هست . اونموقع تقریبا ده یازده ساله بودم و همیشه برام این موضوع هیجان انگیز بود که چطور یک دیوار وسط یک شهر کشیدند و اون همه داستان های غم انگیز بوجود اومد . برلین شهر تمیزی بود . سیستم حمل و نقلش خیلی روان و کامل بود . من فقط یک بار مترو رو به قدری شلوغ دیدم که شبیه متروی تهران بود اون هم دلیلش این بود که یکی از قطارها یک اشکالی پیدا کرد و دو تا خط یکی شدند . غیر از اون یک بار تقریبا همیشه جای نشستن تو قطارها بود . تمام ایستگاه ها آسانسور داشتند برای پیرها و معلولین و بیشتر ایستگاهها هم پله برقی . اما چیزی که برای من جالب بود این بود که تقریبا همه از پله استفاده میکردند حتی وقتی که پله برقی و پله معمولی کنار هم بود اکثریت از پله معمولی بالا می رفتند . در تمام ایستگاههای مترو و قطار مغازه های کوچک و بزرگ قهوه و ساندویچ های سرد و خوشرنگ چشمک میزدند . اول صبح و بعد از ظهر ها همه یک لیوان قهوه دستشونه . وسط روز همه ساندویچ به دستند و شبها شیشه های آبجو . سیستم تفکیک زباله ها خیلی خوب بود و کاملا معلوم بود که این رشته سر دراز دارد و خیلی وقته که روش کار شده . در سطح شهر همه جا سطلهای زباله به چهار رنگ مختلف دیده می شد که هر کدام مربوط به یک چیز بود . کاغذ ، شیشه ، پلاستیک و غیره .

اینکه بیشتر مردم از کیسه های پارچه ای یا ساک های دستی دائمی برای خرید روزانه استفاده میکردند نشان دهنده اهمیت به محیط زیسته . در بیشتر سوپر مارکتها دستگاههایی نصب شده بود برای بازیافت بطری های پلاستیکی و شیشه ای که در ازای هر بطری خالی پلاستیکی مبلغی برگردونده می شد . این خودش یک روش ایجاد انگیزه برای تفکیک زباله هاست . در دبی هم به تازگی دارند روی این قضیه کار میکنند اما به این زودی ها جواب نخواهد داد . مدتیه در سوپر مارکتهای زنجیره های کارفور ساک های دستی قابل بازگشت به طبیعت می فروشند به جای کیسه های پلاستیکی . اگر یک بار ازون ساکهای دستی بخری میتونی هر وقت خراب بشه بیاری تحویل بدی و یک نو تحویل بگیری .
این روزها از نقاط مختلف برلین که برامون جالب بود دیدن کردیم . یکی ازاین جاها " ایستگاه بازرسی چارلی "* بود که درواقع محل عبور و مرور بین دو برلین غربی و شرقی بوده برای خارجی ها .

" کلیسای جامع برلین "**
، " یکشنبه بازاربرلین " که شبیه به " جمعه بازار " خودمون بود ، محله " هکش هف "*** که از جاهای خیلی دوست داشتنی برلین بود به نظر من . " پتس دامر پلاتز"**** ، محله مدرن برلین بود و درست در محل سابق دیوار برلین واقع شده بود . قسمتهایی از دیوار رو به صورت سمبلیک اونجا قرار داده اند و توضیحاتی همراه با عکس های قدیمی ضمیمه اش کرده اند . محل قبلی دیوار روی زمین با یک خط مشخص شده . یعنی درست همون مسیر دیوار رو با سنگفرشی متفاوت از بقیه خیابون علامت گذاری کرده اند . قبلا با خودم فکر میکردم که چرا دیوار برلین اینقدر رنگارنگ بوده و پر بوده از نقاشی . حالا می فهمم که این داستان فرهنگیه و محدود به دیوار برلین نبوده بلکه شامل تمام دیوارهای شهر برلین میشه .
.....................................................
یک ربع دیگه میرسیم به فرانکفورت . داریم از شمال شرقی آلمان میریم به جنوب غربی که مرز آلمان با فرانسه ست . هوا ابریه اما بارون نمیاد . همه جا سبزه و نشانه های بهار رو میشه همه جا دید .
سال نو مبارک .
*** HACKESCHE HOFE

****POTSDAMER PLATZ
* CHECK POINT CHARLIE


** BERLIN DOME
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
niki joon mamnoon az etelaatet. montazeram raje be metz bekhoonam. rastesh khahareh manam barnameye raftan va dars khoondan dar france ro dare va delam mikhast bedoonam ke mana chejoori rafte va hazinehash cheghadre va ..... kash khodesh yekam darmoredesh minevesht. khosh begzareh behetoon. ghorboonet

Anonymous Anonymous said...
سلام دوست عزيز وبلاگ‌نويس
با آرزوي سالي پر از سرافرازي و بهروزي براي شما، استدعا دارم در انتخاب بهترين وبلاگ زيست محيطي سال مشاركت فرماييد.
پيشاپيش از مساعدتي كه معمول مي‌فرماييد و وقت گران‌بهايي كه براي اعتلاي فرهنگ زيست‌محيطي شهروندان فارسي‌زبان مصروف مي‌داريد، قدرداني مي‌كنم.
زنده باشيد و بهاري خوش در انتظارتان باد.
[گل]