2007/04/13
گزارش
هیجده ساعت تو راه بودم از زمانیکه از خونه مانا اومدم بیرون تا موقعی که رسیدم خونه خونمون . دو تا هواپیما و یک قطار عوض کردم تا رسیدم خونه . خونه حسابی احتیاج به تمیز کردن داره . خیلی زیاد . پژمان که یک هفته زودتر برگشته میگفت وقتی در خونه رو باز کرده نزدیک بوده روی زمین سر بخوره بس که خاک و شن و ماسه روی زمین بوده . خوب شد من نبودم وگرنه حتما فوت می شدم .
فعلا دلم میخواد تنها باشم . حوصله ندارم خیلی زود از فضای سفر بیام بیرون اما متاسفانه فردا یک مهمون نه چندان خوشایند از راه دور برامون میاد که من اصلا و ابدا حوصله شو ندارم . فکرشو بکنین اتاقی که الان پره از چمدون و وسایل پراکنده و لباسهای شسته نشده و شسته شده و آماده اتو کشی ، باید آماده بشه که فردا شب یک نفر توش بخوابه . این یعنی اینکه من باید فردا از صبح فقط جمع و جور کنم . حوصله نداررررررررررررررررررم . من از آدمای کنه خوشم نمیاد .
من فعلا گیجم . هوا گرمه . طول میکشه تا دوباره به روال عادی برگردم .
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
خسته نباشی نیکی جون
:*

Anonymous Anonymous said...
نازی.....درکت میکنم

Anonymous Anonymous said...
هاتف متحرکت مغلق بود.میخواستم رسیدن به خیر بگم و بعدشم اینکه هر کمکی خواستی چه برای نظافت منزل و چه برای کشتن کنه در خدمتیم
:D
واقعا این وقت آدم مهمون گریبانگیرش بشه خیلی درد ناااکه.
خدا بهت قوت بده.
:*