جدیدا اینجوری شده ام که از شنیدن خبر مرگ بعضی ها فقط برای لحظاتی غمگین میشم و تمام . ممکنه اصلا یک قطره اشک هم نریزم . بعضی از آدمها هستند که در زندگی من هیچ نقشی ندارند . یعنی زنده یا مرده بودنشون برای من کوچکترین فرقی نمیکنه . اون چند قطره اشکی هم که اگر بریزم احتمالا بیشتر برای خاطرات دوره . این مرگ اخیر هم ازین دسته بود . فقط بهانه ای بود برای رفتن به مشهد و یادآوری یک سری خاطرات دور و شیرین .
من فکر میکنم که رابطه خانوادگی و خونی خیلی نباید در یک رابطه تاثیر داشته باشه . خیلی از خواهر و برادر ها رو میشناسم که در دوران زندگیشون به خون هم تشنه اند و دلشون نمی خواد یک آب خوش از گلوی خواهر یا برادرشون پایین بره . خب این رابطه چه ارزشی داره . فقط چون از یک مادر زاییده شده اند باید تا آخر عمر همدیگه رو تحمل کنند ؟ خیلی بده که . بعد به نظر شما خنده دار نیست که همون خواهر یا برادر در مرگ اون خواهر یا برادرش زار بزنه و گریه کنه ؟
خیلی از فامیلها و آشنایان قدیمی هستند که برای من سالهاست مرده اند .
از کامنت های همتون ممنونم .
............
رابطه خونی رابطه مهمی است
تو در بیان اون چیزهایی که سالهاست در ذهن و قلب من هستند اونقدر شجاعی که من نمیتونم دوستت نداشته باشم!
من هم دارم اقوام و فامیلهایی که "برای من"مرده به حساب میان.البته زنده اند.منتهی اگر واقعا هم بمیرند هیچ تاثیری برام نداره.
هیچ حسی بهم نمیده.
من هم معتقدم که رابطه ی خونی اونقدر ها هم که ما فکر میکنیم مهم نیست.
گاهی از نیمه پُر (نیمه که چه عرض کنم) گفتن هم بد نیست.
ولی این نوشتهتان بدجوری به عقایدم نزدیک بود (البته من گاهی خشنتر هم شده و رابطه پدر و مادری را هم ضمیمه میکنم!!) گفتم سلامی عرض کرده باشم.
شاد باشید.