2007/08/16
عقاید یک نوازنده خواب زده و گرما زده
امان از این روح مشترک کارهای گروهی که گاهی هست و گاهی نیست .
این روزا باز درگیر کار گروهی هستم که خیلی انرژی میبره . کارهای گروهی هنری بیشتر از کارهای گروهی دیگه انرژی میبره چون باید احساساتت رو هم درگیر کار کنی و تماما در کار حضور داشته باشی . نمیشه فقط مشارکت فیزیکی داشته باشی . باید تماما باشی . هم خیلی لذت بخشه و هم خیلی سخت . از صبح تا شب که مشغول کار هستم ، شب تا صبح هم ذهنم اتوماتیک داره کار میکنه . نمی تونم بخوابم . سرم پر از صدا و شعره .
کار گروه نوازی و همنوازی تخصص خودش رو میخواد . هر کس که نوازنده خیلی خوبیه نمیتونه حتما همنواز خوبی هم باشه . تو کار گروهی باید فقط به حاصل کار فکر کرد . خودنمایی های شخصی جایی نداره . اگه هر کدوم از اعضای گروه فقط دنبال نمایش تکنیک و قابلیتهای نوازندگی خودشون باشن نتیجه خوبی نمیده . هرکسی باید سعی کنه نقش خوش رو هر چند کوچک و کوتاه به بهترین نحو انجام بده و در ضمن سوار بر موج گروه هم باشه . نظر من اینه که در کارهای گروهی تمام اعضا به یک اندازه مهم هستند و همه میتونن در نتیجه خوب و بد کار تاثیر بذارند . با این نظریه هم مخالفم که مثلا خواننده مهمتر از بقیه اعضاست یا نوازنده دف کم اهمیت تره . چون همون نوازنده ای که به نظر بعضی ها بی اهمیته میتونه گند بزنه به تمام زحمت بقیه اعضای گروه . اینقدر حرصم میگیره بعضی ازین خواننده های مشنگ آلبوم میدن بیرون و عکس تمام قد خودشون رو می اندازن روی جلد . تو تلویزیون تبلیغ آلبومشون رو میکنن و یک کلمه اسمی از آهنگساز یا نوازنده ها نمیبرن . خیلی خودخواه اند . نمی دونم شماهایی که اینجا رو میخونین تا به حال چند تا خواننده و نوازنده حرفه ای از نزدیک دیده اید یا با چند نفرشون کار حرفه ای کرده اید اما من این کار ور زیاد کرده ام و تو این سالها به یک نتیجه خیلی کلی رسیده ام . اینکه اهل موسیقی به دو دسته بزرگ تقسیم میشن . خواننده ها و بقیه . خواننده ها یک سری رفتارها و تفکرات خیلی عجیبی دارند که بقیه ندارند . انگار یک جور توهم ذاتی باید داشته باشی تا بتونی خواننده بشی . گاهی وقتها یک حرفهایی از دهن خواننده ها میشنوی که نمیدونی بخندی یا گریه کنی . برای من کلمه " خواننده " همراهه با یک عالمه صفات عجیب و غریب .
این همه نوشتم اصلا میخواستم یک چیز دیگه بگم . بابام جان روح فعالیت های مشترکتون رو تقویت کنید . ای اهالی این ساختمان که خانه های یک میلیون تومانیتان شده سیصد میلیون . سر کیسه را شل کنید و اندکی خرج این سیستم خنک کننده مرکزی کنید . مردیم از گرما . آخه با کی دارین لجبازی میکنین ؟ میزنم تو سرتون هاااااااا .
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
باهات موافقم. كار گروهي در زمينه هنر خيلي بيشتر از آدم انرژي ميگيره و البته به قول خودت لذت بيشتري هم داره. اتفاقا من همين الان درگير يه همچين كاري هستم. يه گروه 4 نفره هستيم توي محل كار. من به عنوان معمار-شهرساز سرپرست گروه هستم. دو تا ليسانس شهرسازي و يك ليسانس معماري به اضافه من داريم روي طرح آماده سازي و تهيه نقشه معماري براي يكي از محلات بهارستان (يه شهرك جديد نزديك اصفهان) كار ميكنيم. عمده كار شهرسازي به عهده بچه هاي شهرساز هستش و من بيشتر نظارت ميكنم و پلان معماري هم به عهده من و اون خانوم معمار. البته همون طرح شهرسازي هم به طور كامل بايد در هماهنگي با معماري باشه. واقعآ داره ازم انرژي ميگيره. دقيقآ از 7 صبح كه ميريم سر كار تا 2 بعد از ظهر يه پشت كار ميكنيم. و بعدش كه ميام خونه يه لحظه فكر كار از سرم بيرون نميره. اين همه توضيح دادم كه بگم دقيقآ حست رو درك ميكنم وقتي ميگي: کارهای گروهی هنری بیشتر از کارهای گروهی دیگه انرژی میبره چون باید احساساتت رو هم درگیر کار کنی و تماما در کار حضور داشته باشی . نمیشه فقط مشارکت فیزیکی داشته باشی . باید تماما باشی . منم نمی تونم بخوابم . سرم پر از طرح هاي معماري و شهرسازيه. (اين كامنت من هم خودش اندازه يه پست شد، ببخشيد)

Anonymous Anonymous said...
chi mizani niki joonam. daff??