راننده ای که منو از" فرودگاهی در بیابان " ! میاورد به تهران ، از مسیری اومد که از جلوی شهرک " توحید ": رد شدیم . همون شهرکی که کمتر از دو سال پیش یک هواپیما با کلی آدم رفت خورد به یکی از ساختموناش و .....
ساختمون رنگ و تعمیر شده بود و از بقیه ساختمونا تمیز تر و نوتر به نظر می آمد . یک عده آدم هم لابد دارن توش زندگی میکنند عین سابق .
یک جوری شدم . یاد اون همه جنازه سوخته و تکه تکه افتادم که تو همون خیابونی که ازش رد میشدیم روی زمین بودند . یاد تصاویری می افتادم که روزها از تلویزیون های مختلف پخش میشدند .
چه زود همه چیز فراموش میشه .