یک سفر چهار روزه رفتیم تا چهل و پنج کیلومتری ارومیه . یک گروه صد و بیست نفره بودیم که در دو گروه با هواپیما و اتوبوس از تهران رفتیم به یک مجموعه توریستی به نام " باری " . ما ( من و مامان و بابام ) با اتوبوس رفتیم به چند دلیل . دومیش اینکه از سوار شدن به هواپیماهای خطوط داخلی در صورتی که هواپیما از ایرباس کمتر باشه پرهیز میکنیم و اولیش اینکه دوست داشتیم مدت زمان بیشتری رو با دوستامون در اتوبوس بگذرونیم که البته بعد از سه ساعت این دلیل آخری جای خودش رو به ورم پا و خستگی و بی خوابی و کلافگی ناشی از اتوبوس سواری داده بود . درسته که اتوبوس خیلی راحتی بود اما سفرهای بالای پنج ساعت خیلی خسته کننده ست . بهترین گزینه ماشین شخصیه .
مجموعه " باری " در کنار دریاچه ارومیه قرار داشت و خیلی باصفا بود . یک هتل داشت با تعدادی اتاق و تعداد زیادی ویلاهای مختلف . هتل خیلی تمیز و مرتبی بود . در کل مجموعه ، استخر روباز ، پیست اسب سواری ، اسکله و قایق های پارویی و موتوری ، چندین رستوران ، سالن همایش ، باغ وحش و .... پیدا میشد . جذابترین جاذبه توریستی اش خود دریاچه نمک ارومیه بود که واقعا جالب و دیدنی بود . نمک های کنار ساحل درست عین برف بودند . از آب که می اومدی بیرون یک لایه سنگین نمک روی پوست خشک میشد . آب آشامیدنی کل منطقه شور بود . حتی چای و قهوه هم طعم شوری داشت . مزرعه های انگور خیلی زیادی در اطراف مجموعه بود . در مراسم جشن انگور شرکت کردیم که در واقع همون مراحل تهیه شراب بود اما حالا به جای شراب شیره انگور تهیه میکنند !!!!!
انگورها رو در حوضچه های بزرگی همراه با موزیک و رقص و آواز لگد میکنند . آب انگور رو صاف میکنند و میجوشانند و شیره انگور تهیه میکنند .
بیشتر از نصف افراد گروه هنرمندان رشته های مختلف و خانواده هاشون بودند . مجموعه جالبی بودیم . خوشنویس و محقق و استاد ایران شناسی و خواننده و نوازنده و نقاش و شاعر و .... تو گروه داشتیم . مدت زیادی بود ازین جمع ها دوری میکردم و اصلا تحمل شنیدن به به و چه چه الکی نداشتم . اینبار هم از سر کنجکاوی راضی به این سفر شدم و هر چه بیشتر دقیق شدم بیشتر مطمئن شدم که واقعا حوصله بعضی از آدمها رو به هیچ وجه ندارم . آقای شجریان همیشه میگه : هنرمند باید خرج زندگیشو از راهی غیر از هنرش دربیاره تا مجبور نشه هنرشو مفت بفروشه . متاسفانه اکثریت هنرمندان ما اینطوری نیستند . البته همه تقصیرها هم گردن اونا نیست . هیچ حمایتی نمیشن و مجبور میشن تن به کارهایی بدن که خودشون هم شاید اعتقادی بهش نداشته باشن . این وسط یک عده آدم متمول بی فرهنگ هم پیدا میشن که درست انگشت میذارن رو نقطه ضعف این آدمها و با پولشون روح آدمها رو میخرند . و دور و بر خودشون رو پر میکنند از اسمهای دهن پرکن آدمهای معروف . کسی نمی دونه پشت پرده میون این آدمها چه میگذره . شخصیت هنری از خود هنر مهمتره . چند بار برام پیش اومده که دلم میخواسته مثلا فلان هنرمند رو از نزدیک ببینم اما بعد از دیدنش مثل خر پشیمون شدم . چون دیگه برام ارزشی نداشت . اینقدر رفتارهای غیر حرفه ای ازشون دیدم که انگشت به دهن موندم .
همیشه با خودم میگم اگه یک زمانی مجبور بشم از موسیقی در جهتی که بهش اعتقاد ندارم استفاده کنم برای همیشه این کار رو کنار میذارم .
چند تا شخصیت خیلی دوست داشتنی هم تو گروه بودند که با اینکه اسم و رسم خیلی دهن پرکنی نداشتند اما بسیار قابل احترام و مودب بودند . بعد که پرس و جو کردم فهمیدم خیلی از بقیه جلوترن اما نیازی به خودنمایی ندارند . یکیشون یک پیرمرد دوست داشتنی بود که شاگرد استاد "صبا" بوده و با خیلی از بزرگان همنشین بوده اما هیچ نیازی به آویزون شدن و جلب توجه نداشت . بیخود که نمیگن : نهد بر زمین شاخ پرمیوه سر " .
نمیدونم اگه یک سازمانی بود که از هنرمندان حمایت میکرد و حداقل نیازهای اقتصادیشون رو تامین میکرد باز هم اینقدر شخصیت وابسته و متزلزل تو هنرمندامون داشتیم یا نه ؟ شاید هم یک جور نیاز روحی و عشق به شهرت و محبوبیته که باعث رفتارهای عجیب و غریب میشه . بعضی ها خیلی دوست دارند که به به و چه چه بشنوند . فرقی نمیکنه از کی . نیاز دارند به اینکه مورد توجه قرار بگیرند . من شخصا از اینکه مورد تعریف و تمجید همه جور آدم قرار بگیرم معذب میشم . نظر بعضی ها فقط برام مهمه و روی پیشرفتم تاثیر داره بقیه نظرا کشکن .
بسه دیگه .
کارگروهیمون خوب پیش میره . داره به روغن میافته . وقت زیادی هم نداریم . باید خودمو برای سفر بعدی آماده کنم . حدود چهل و پنج روزه که از خونه ام دورم و دیگه جدا روزشماری میکنم که برگردم . این پروژه به سر برسه برای مدتی خیالم راحته .
2-امیدوارم کارگروهی تون به خوبی و شیرینی انجام بشه و برات ازش یه خاطره ی خوب و به یاد موندنی باقی بمونه و شما هم به خوبی و شادی و خوشی برگردی به خونه ات.
:*