2007/10/02
سحر خیزی و روده درازی
خیلی وقت برای نوشتن سفرنامه ندارم .


کنسرت اولمون که پریشب بود در یک سالن تاتر قدیمی در شهر استکهلم برگزار شد . اتاق رختکن چشم انداز بسیار زیبایی داشت رو به شهر استکهلم که دیروز از شانس خوب ما بسیار آفتابی و زیبا بود . خیلی در مورد کارمون دوست ندارم توضیح بدم اما همیشه روی صحنه رفتن و کنسرت دادن داستانهایی به همراه داره که فقط برای اعضای گروه قابل لمسه و شنوندگان کنسرتها هرگز نمی تونن تصور کنن که این آدمهایی که الان روی صحنه هستند چه شرایط و مراحلی رو گذرونده اند تا به این لحظه رسیده اند . چه فشارها و استرس هایی رو پشت سر گذاشته اند اما اجازه نمیدن که این مسائل به شنونده منتقل بشه . شنیدن و پدید آوردن موسیقی واقعا پدیده جالبیه . جذابیتش به اینه که مثل دیگر آثار هنری ، قابل دیدن نیست . فقط میشنوی و احساس میکنی . به این دلیل فکر میکنم خیلی مستقیم تر و در لحظه با مخاطب ارتباط برقرار میکنه . اشکالش اینه که همیشه اون چیزی که در لحظه خلق شده ثبت نمیشه . یک چیزی میاد و میره و یک اثر آنی در شنونده به وجود میاره .

کلا کار جذابیه . من دوست دارم . از همون اول کار که چند نفر دور هم جمع میشن و تصمیم میگیرن یک کار مشترک انجام بدن ، طراحی و تهیه لباس ، برنامه ریزی برای سفر ، تنظیم صداهای صحنه ، نور ، اجرا و تشویق های بعدش و گل و ..... همه چیزش دوست داشتنیه به شرط اینکه خوب پیش بره .

یک اجرای خوب به خیلی چیزها بستگی داره و ممکنه با فراهم نبودن حتی یک عامل راندمان کار پایین بیاد . در واقع فرق اصلی اجرای زنده و غیر زنده در همینه . در اجراهای غیر زنده میشه کار رو تکرار کرد و هر لحظه اشکال کار رو اصلاح کرد اما در کنسرتها با هر شرایطی باید ساخت و کار رو پیش برد هر چند که صد در صد دلخواهت نباشه . یک عامل کوچیک مثل سرما یا راحت نبودن لباس و صندلی میتونه کلی روی کار تاثیر بذاره . اینایی که گفتم می تونن مشکلات فیزیکی صحنه باشند که قابل حل هستند اما مسئله مهم تر قسمت متافیزیکی ه . اینکه روی صحنه از اینجور مسائل فارق بشی و به خودت برگردی . با شنونده ارتباط برقرار کنی و راحت باشی . نوری که روی سن میتابه ارتباط چشمی رو از طرف کسانی که روی سن هستند با شنونده ها قطع میکنه . یعنی در بیشتر مواقع وقتی روی سن هستی صورت مخاطب رو نمیبینی و فقط انرژی شو دریافت میکنی . چقدر هم این انرژیه مهمه چون به راحتی میشه انرژی های مثبت و منفی رو حس کرد . سعی کنید وقتی در مقام شنونده قرار میگیرد ، شندنده های خوب و مثبتی باشید . باور کنید که حس شما هم در کیفیت اجرا تاثیر داره .

این عکس سالنیه که توش برنامه داشتیم .

......................................................

این پست رو دیشب شروع کردم اما نصفه رهاش کردم و خوابیدم . ساعت موبایلم رو کوک کرده بودم که صبح کمی زودتر بیدار شم . ساعت زنگ زد ، من بیدار شدم و دوش گرفتم و متعجب از اینکه چرا بقیه بیدار نمیشن . ( سعی کنین قیافه منو خیلی متعجب و شکست خورده تصور کنین ) چشمم افتاد به ساعت و چشمتون روز بد نبینه دیدم هنوز ساعت هفت و نیمه . ساعت موبایلم به ساعت تهران بوده و من توجهی بهش نکرده بودم . این شد که بنده امروز از هفت صبح بیدار شده ام و تا ده و نیم که قراره بریم بیرون شهر رو بگردیم هیچ کاری ندارم . این فرصت اجباری فراهم شد تا یک خرده اینترنت بازی کنم .

3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
قربون دستت جای من و محمدحامد رو هم خالی کن. ما دیشب مال امارات بودیم ولی الان می بینم نباید جات رو خالی می کردم که تو بهتر جایی بودی.
:))

Anonymous Anonymous said...
نیکی جون امیدوارم که همیشه تو همه کارهات موفق باشی و دلخوش
have fun

Anonymous Anonymous said...
نيكي جون
خيلي برات خوشحالم. تمام اين مدت دنبالت تا سوئد اومديم...:) اميدوارم بقيه شبهاي اجرا هم به خوبي بگذره و به زودي برگردي
موفق باشيد