2007/10/15
هفتاد روز در سفر
این پروژه هم به سلامتی به پایان رسید .
هفتاد روز آدم تو چمدون زندگی کنه خیلی سخته . وقتی تو آخرین هواپیما از تهران به دبی بودم داشتم با خودم فکر میکردم مگه این همون چیزی نیست که دلت میخواد ؟ مگه دلت نمی خواد همش در سفر باشی . با یک چمدون و یک دوربین عکاسی همه دنیا رو بگردی ؟ چرا دلم میخواد . برای همینم هست که با اینکه خسته شدم اما اصلا شکایتی ندارم . فکر میکنم جزو خوشبخترین آدمهای دنیا هستم که مجبور نیستم به خاطر پول کار کنم . اول از همه به خاطر دل خودم کار میکنم بعد دنبالش پول هم میاد .
دلم خیلی برای فضای خونه و استقلال و آرامشم تنگ شده بود .
تو این فصلی که ما رفتیم و شانس آوردیم که هوا روی خوش بهمون نشون داد میتونم بگم سوئد کشوریه با طبیعت بسیار زیبا و آروم . مردمان منظم و مرتب که همه انگلیسی بلدند و به راحتی ارتباط برقرار میکنند . سه تا از شهرهای سوئد رو دیدم . استکهلم ، اوپسالا و گوتبرگ ( یوتوبوری ) . استکهلم شهر قشنگی بود که تشکیل شده بود از تعداد زیادی جزیره که به وسیله پلهایی به هم وصل شده اند و اونطور که من شنیدم اسم این شهر از همین جزیره ها و پلها گرفته شده .
اوپسالا یک شهر کوچک دانشجویی بود که منو خیلی یاد متز می انداخت . یک ترکیبی از استراسبورگ و متز . احساس خوبی داشتم بهش . از شهرهایی که میشه توش تمام آمد و شدها رو پیاده انجام داد خیلی خوشم میاد .
شهر یوتوبوری رو خیلی خوب ندیدیم . با اینکه سه روز اونجا بودیم اما بیشتر درگیر کار بودیم . یک شهر بندریه که کنار دریا قرار داره و احتمالا باید جاهای دیدنی داشته باشه که متاسفانه من ندیدم . غروب ها و طلوع های قشنگی تو این روزها دیدم . رنگهای خیلی زیبایی در طبیعت دیدم . دریاچه های زیادی دیدم که عین یک آینه تمیزعکس آسمون و ابرهای خوشگل توشون افتاده بود .
من تو ذهنم همه کشورهای اروپایی رو با فرانسه مقایسه میکنم و تمام شهرها رو با پاریس . استکهلم به تمام زیباییش در مقایسه با پاریس عمق نداشت . پاریس شهر کثیف و شلوغیه . همه جور آدم عجیب و غریب توش دیده میشه اما یک حال و هوای خیلی ویژه داره که فقط مخصوص به خودشه و نمی دونم از چی ناشی میشه . برای من پاریس یک جور شیفتگی داره که حاضرم به تعداد نامحدودی بهش سفر کنم و تو خیابوناش قدم بزنم اما کشور سوئد جزو انتخابهایم برای ویزیت دوباره نیست . اولین چیزی که از سوئد توجهم رو جلب کرد طبیعت زیبا و آرامش بسیار زیادش بود . بعضی وقتها از شدت سکوت گوشهام سوت میکشید .

ساختمون بلندی که در سمت چپ عکس میبینید همون ساختمون " نوبل " هستش در شهر استکهلم که جایزه های نوبل را در آن میدهند به برندگان .
در مجموع سفر خوبی بود . با آدمهای زیادی آشنا شدم و بعد از چهار سال دوباره لذت روی صحنه رفتن رو تجربه کردم .
میدونین الان دارم به چی فکر میکنم ؟
اینکه سفر بعدی کی و کجا باشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!





9 Comments:
Anonymous Anonymous said...
welcome back dear Niki!

Anonymous Anonymous said...
salam
khoshhalim ke behet khosh gozashte.
montazere safarnameye mofassaltaret hastim .
be pejman salam beresoon.
armin o shiva

Anonymous Anonymous said...
nikat jan khosh bargashti,taze stockholm az bozorgtarin shahrhaye scandinavi hast,sadeghane,scandinavi be nazaret besyar kesalat bar nabood?,dar moghayese ba kheyli jahaye dige dar europe,,kheyli delam mikhad nazaretoon ro bedoonam,

Anonymous Anonymous said...
نيكي جون رسيدن به خير. دلمون برات تنگ شد.

Anonymous Anonymous said...
نيكي جون رسيدن به خير. دلمون برات تنگ شد.

Anonymous Anonymous said...
x-mas newyork mibini cheghadr dar hale moshkelatet komak mikonam!!!!!

Anonymous Anonymous said...
salam Nikat ...

man hichi az shoma nemidoonam ... a'amm az in ke Mail or femail ... mohem ham nist ...

oon chizi ke ba'es shod be shoma e.mail bezanam, in Music e ...

mishe beporsam che sazi mizanid ?

mamnoon
Reihan.

Anonymous Anonymous said...
chon nashod e.mailbezanam, comment gozashtam ...

Anonymous Anonymous said...
نیکی خانوم به خونه خوش آمدی.آخیش انگار همین بغل گوشمونی که اینقدر نبودی دلم واست تنگ شده بود.
خونه مرتبه یا یه بمب گنده وسطش در رفته.اگه من هفتاد روز نبودم و بر میگشتم مطمئنم ظاهر خوبی داشت ولی امان از باطن.در عرض نیم ساعت یه خونه هفتاد روزه رو بخوای تمیز کنی چه نتیجه ای میده.من همون رو با چشم میدیم خواهر جان.ایشالاه که تو نبینی.