یک چیز خیلی بد تو این دنیا اینه که آدما تصور اشتباهی ازاطرافیانشون در ذهنشون بسازند . مثلا همه فکر کنند که فلانی خیلی آدم بدجنسیه . یا فکر کنند خیلی آدم خوبیه . خیلی وفاداره . خیلی بی احساسه . خیلی پولداره . خیلی خسیسه . خیلی باسواده . خیلی خوش شانسه و .....
در اینصورت اگه اون آدم خیلی وفادار بنا به دلایل خیلی زیادی یک بی توجهی کوچولو بکنه یک دفعه خیلی اثرش زیاد میشه . چون هیچکس ازش چنین توقعی نداشته و همه بیخودی تو ذهنشون گنده اش کرده بودند .
مثلا اگه یک آدم خیلی پولدار برامون یک کادوی ارزان قیمت بیاره میخوره تو ذوقمون . چون بیخودی برای خودمون یک تعریف از اون آدم ساختیم که پولداره و باید کادوی گرون قیمت برامون بیاره . این اشتباه اون آدمه نیست . اشتباه اطرافیانه که برای خودشون تعریف غلط درست کرده اند از اون آدم . به کسی چه مربوطه که کسی پول زیادی داره یا نداره .
بدترینش اینه که همه فکر کنند طرف خیلی پولداره ولی اینطور نباشه . یعنی باهاش مثل یک پولدار رفتار کنند و اون آدم هم مجبور باشه به خودش سختی بده تا تصورات مردم بهم نریزه . این دیگه خیلی خیلی بده . برای خود اون آدم بده . حالا بعضی وقتا خود شخص در ساختن این چهره غیر واقعی نقش داره و گاهی نداره . بعضی وقتا ما بر اساس پیش زمینه هایی که از یک شخص داریم تصوراتی از اون آدم در ذهنمون میسازیم . مثلا چون باباش پولدار بوده حتما خودش هم پولداره . البته بماند که خیلی ها این تصورات غلط رو خیلی دوست دارند و خوشحال هم هستند از اینکه یک هویت جعلی داشته باشند .
یک شکل احمقانه دیگه اش تصوریه که مردم داخل ایران از اونایی که خارج از ایران زندگی میکنند ، دارند . بعضی ها ، زندگی در خارج رو مساوی با پولدار بودن میدونند . یعنی هر کس میره خارج پولدار میشه و به خودشون اجازه میدن هر خواسته ای از طرف داشته باشند . دیگه بیخبرن از هزینه های بالا و حساب و کتاب زندگی خارج از ایران . خیلی چیزها رو درک نمیکنند . معیارهاشون داخلیه . مثلا با خودشون میگن فلانی ماهی سه ملیون تومان درآمد داره پس خیلی وضعش خوبه . بعد بر اساس اون اطلاعات کم و ناقص برای خودشون برنامه ریزی میکنند که مثلا در فلان موقعیت از اون پولداره کمک بگیرم . دیگه خبر ندارند که این سه میلیون تومان برای داخل ایران شاید مبلغ بدی نباشه اما برای خارج از ایران هیچی نیست . وقتی فقط پول قبض آب و برق ماهیانه برای یک آپارتمان معمولی چیزی بیشتر از صد هزار تومان میشه ، میتونی بقیه رو خودت حساب کنی .
یک تصورغلط دیگه هم هست که به نظر من جدا مشکل ساز خواهد بود . مدت زیادیه دارم به این موضوع فکر میکنم و با خیلی ها هم در موردش صحبت کردم و نظرات و تجربیاتشون رو شنیده ام . اونم رابطه والدین و فرزنده و انتظاراتی که دو طرف از هم دارند . من به یک تقسیم بندی رسیدم .
یک گروه از والدین هستند که همیشه زندگی خودشون رو فدای زندگی فرزندانشون میکنند وزندگی شخصی خودشون رو با زندگی بچه هاشون معنا میبخشند و هیچ انتظاری از بچه هاشون ندارند .
گروه دیگر والدینی هستند که زندگیشون رو فدای بچه هاشون میکنند و کلی توقع از بچه شون دارند و به موقعش حسابی خدمت بچه میرسند .
گروه بعدی والدینی هستند که از اول بیخیال بچه هستند و زندگی شخصی خوشون براشون مهمتره . بعدا هم هیچی انتظاری از بچه ندارند .
گروه چهارم والدینی هستند که از اول بیخیال بچه هستند ولی برای آخر عمر خودشون حسابی نقشه دارند و بچه رو اصلا برای این آوردن که آخر عمری کمبوداشونو جبران کنه .
یک گروه دیگه هستند که در کنار فرزنداشون زندگی میکنند بدون اینکه زندگی خودشون رو فدای زندگی بچه ها کنند و یا بچه رو فدای خودشون . بچه هاشون رو حمایت میکنند تا جایی که بچه کمبودی نداشته باشه ولی از طرفی هم فراموش نکنه که خودش باید به فکر ساختن زندگی خودش و آینده اش باشه . پدر و مادر بار سنگینی بر دوش فرزند نیستند و مدام بهش یادآوری نمیکنند که ما به خاطر تو ازخیلی چیزها گذشتیم عوضش تو هم در آینده از خیلی چیزها بگذر و ما رو جمع و جور کن . مدام بهش یادآوری نمیکنند که تو وظیفه داری به پدر و مادرت خدمت کنی . این گروه آخر کسانی هستند که به اون رابطه های عمیق ( که چند تا پست قبل نوشتم ) اعتقاد دارند . با روح بچه چنان ارتباطی برقرار میکنند که لازم نباشه در آینده مدام از فداکاری ها و گذشتهای خودشون برای بچه تعریف کنند و بچه رو در عذاب وجدان و نوعی شرمندگی نگه دارند . بندی به پای بچه ها نیستند . پر پروازشون هستند . این گروه آدمهای واقع بینی هستند و خودشون رو گول نمیزنند . این گروه آدمهای قوی و مستقلی هستند و متاسفانه خیلی کم هستند .
حرف آخراینکه از نظر من پدر و مادر ایده آل یعنی همین گروه آخر . حرف سنگینیه . ممکنه خیلی هاتون بگین تو که مادر نشدی نمیفهمی مادر بودن چه احساسی داره . من مادر نمیشم تا زمانیکه مطمئن باشم میتونم مادری باشم از همین گروه آخر . از نظر من رابطه والدین و فرزندان رابطه ایه که با رضایت دو طرف به وجود نمیاد . زن و مردی تصمیم به بچه دار شدن میگیرند حالا به هر دلیل . کسی از بچه چیزی نمیپرسه که دلت میخواد فرزند چنین زن و مردی باشی که در آینده خواسته هاشونو فراهم کنی ؟ در رابطه والدین و فرزندان فقط و فقط والدین مسوولند و بچه هیچ مسوولیت و وظیفه ای در برابر پدرو مادر نداره . هیچ وظیفه ای نداره . این کلمه وظیفه خیلی کارها رو خراب میکنه . بهتره سعی کنیم بچه ها رو جوری تربیت کنیم که با جون و دل و از صمیم قلب ، پدر و مادر رو روی چشمشون بذارند نه با زور و از سر وظیفه . بچه ها پدر و مادرهای مستقل و قدرتمند رو بیشتر دوست دارند تا پدر و مادرهای ضعیف و وابسته .
خوش به حال بچه هایی که به پدر و مادراشون افتخار میکنند و خوش به حال پدر و مادرهایی که واقع بینند و الکی به بچه هاشون افتخار نمیکنند .
اگه برگردیم به اون بحث بالا میتونم بگم یک چیز خیلی بد تو دنیا اینه که پدر و مادر ها از بچه هاشون تصوراتی داشته باشند که واقعیت نداره ( دست و پای بلوری بچه سوسکه و ... ) و انتظاراتی داشته باشند که اصلا روا نیست . لذتی که زن و مرد از تجربه پدر و مادر شدن و ارضاء غریزه پدری و مادری با بوجود آوردن یک موجود زنده به نام فرزند میبرند باشه همون پاداششون .
madaran va pedaran dar hame jaye donya entezaratee az farzandan daran ke baste be farhang va bavare fardi va ejtemaei motefavet hastan.
ama hameye onha be tavajoh va mohabate farzandan neeaz daran haman tor ke farzandan be mohabate moteghabel.
hala rabete neeaz,entezar va tavagho cheest az hosele in bahs kharej has.
فقط توقع دارم اونقدر موفق و خوشبخت بشه که من غصه اش رو نخورم.