2008/02/09
او را دیدم .
او عصبانی بود .
او نفهمیده بود .
کس دیگری هم با او بود .
او اشتباه کرده بود .
من عصبانی شدم .
من برایش خط و نشان کشیدم .
او ترسید .
من رفتم خانه .
در زدم .
او در را باز کرد .
او مهربان بود .
من هم خوشحال بودم .
رفتم کنار پنجره .
خیلی تعجب کردم .
از او خواستم بیاید .
او آمد .
او بیرون را تماشا کرد .
او تعجب نکرد .
او سرش را نزدیک آورد .
او مرا بوسید .
من او را بوییدم .
او مست بود .



1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
او مست بود و تو شکوفا

مریم گلی